
نمایش گرداب، یک درام خانوادگی از نوئل کاورد است که در سال 1924 در سه پرده به رشتهی تحریر درآمده است. کاورد در این نمایشنامه با تصویر یک خانواده در حال فروپاشی، مفاهیمی همچون زن، عشق، خیانت و رسوایی را به چالش کشیده است.
کاورد در این نمایشنامه به مسائلی اشاره میکند که برخی زنان را در سنین بالا تحتتأثیر خود قرار میدهد. از جمله: زیبایی ظاهری، نگرانی بابت از دست دادن جذابیتهای دورهی جوانی، غرور جنسی، و ارتباط این عوامل با مفهومی به نام پیری. او این مفاهیم را به شکل متفاوتی در این اثر به نمایش میگذارد.
کاورد در این درام، به سوءمصرف مواد مخدر در محافل جامعهی انگلیس، پس از جنگ جهانی اول نیز اشارهای میکند. این نمایشنامه به نوعی یکی از اولین دستاوردهای بزرگ برای نوئل کاورد محسوب میشود. کاورد در این اثر دست بر روی تابوهای بزرگی میگذارد که تا آن زمان اندک افرادی توانایی سخن گفتن از آن موضوعات را داشتند. از جمله اشارهی غیرمستقیم به همجنسگرا بودن نیکی، پسر خانوادهی لنکَستر،که در چند قسمت از این نمایشنامه نشانههایی از وجوه دیگر شخصیت او را میبینیم.
همهچیز شبیه به یک کابوس بود.
نیکی لنکَستر یک آهنگساز و پیانیست جوان و با استعداد است. مادرش فلارنس لنکَستر، زیبا، اجتماعی، سالخورده اما درتلاش برای باز پسگیری اوقات جوانی خویش است. او برای رسیدن به این هدف ارتباطات خارج از چارچوبی با مردان جوانتر از خود برقرار میکند. او این روابط را پنهان نمیکند و خود باعث شکلگیری شایعات بیشتر در بین خانواده و مردم شهر میشود. او ارتباط نزدیکی هم با همسرش ندارد.
نیکی به همراه دخترجوانی به نام بانتی مَنِرینگ، به پیش خانواده برمیگردد. مرد جوانی به نام تام که همراه فلورانس، مادر نیکی است، نامزد سابث بانتی بوده و افشا شدن این موضوع حسادت نیکی را برمیانگیزد. او در تلاش است تا بین مادرش و بانتی ارتباط خوبی شکل بگیرد.
نیکی | خیلی جالبه، نسل مادر من وقتی جوون بودن، همیشه دلشون میخواست پیر باشن، ولی ما تمام زورمون رو میزنیم که جوون بمونیم. |
بانتی | چون ما آینده رو با وضوح بهتری میبینیم. |
نیکی | اون قدر دقیق که ترسناک میشه. گاهی خوف میکنم. |
بانتی | چرا؟ |
نیکی | آخه خیلی جنجالی و عصبی میشیم... |
بانتی | مهم نیست. احتمالاً معناش اینه که عمرمون طولانی نیست... |
فلارنس یک مهمانی خانوادگی را برای آخر هفته ترتیب میدهد و تمام دوستان شان را در آن دعوت میکند. هلن دوست فلورانس در همان مهمانی متوجه میشود که نیکی درگیر مصرف کوکائین شده است و این موضوع را با او درمیان میگذارد.
در همان شب طی یک صحبت بین نیکی و بانتی، کدورتی بینشان شکل میگیرد و در همان شب نیکی، بانتی و تام را هنگام معاشقه غافلگیر میکند.
بانتی | هیچوقت ندیده بودم این جوری صحبت کنی. |
نیکی | هیچوقت این جوری صحبت نکرده بودم. |
بانتی | دوست دارم با من خیلی شفاف صحبت کنی، نه اینکه درگیر احساسات باشی. |
(نیکی لحظهای تحسینآمیز نگاهش میکند.) | |
نیکی | اگه بهت بگم سرسخت، حق مطلب رو ادا نکردهام. تو مثل یه تیکه سنگی! |
بانتی | من فقط سعی میکنم بی رودربایستی به قضایا نگاه کنم. |
نیکی | (مودبانه) میتونی؟ |
بانتی | بله. هیچ وقت با هم خوشبخت نمیشیم. |
نیکی | احتمالاً نه. |
بانتی | پس بهتر نیست که تمومش کنیم؟ |
عاشق بودن درد داره.
صبح روز پس از مهمانی نیکی به اتاق مادرش میرود و در آن اتاق و در آن ساعت حقایق غریبی برای هردوی آنها کشف میشود. حقایقی از زندگی هرکدام که تا به حال پردهای بر آنها افکنده شده بود و حالا طعم گس حقیقت بر دهانشان مزه میکند.
فلارنس | من هنوز ظاهرم جوونه. هنوز خوشگلم. چرا نباید همونجوری که دلم میخواد زندگی کنم؟ |
نیکی | نه جوونی، نه خوشگل. برای اولینبار، دارم میفهمم که چقدر پیری. ترسناکه. موی بور احمقانهات، صورتت که پر از آرایش و رنگه... |
فلارنس | نیکی، نیکی، بس کن، بس کن، بس کن! |
نیکی با چهرهی تازهای از مادرش روبهرو میشود. چهرهای که تا به حال از او ندیده بود و تمام شنیدهها و شایعات را نیز انکار میکرد. چهرهای که هرگز نمیخواست از او باور کند. فلارنس نیز وجه تاریکی از نیکی را دید که تا به آن روز نمیدانست و ندیده بود. و آن لحظه با فهمیدن آن موضوع ریشهی ناامیدی در قلبش جوانه زد.
فلارنس | (به روبهرویش خیره مانده است.) کاش مرده بودم! |
نیکی | اگه مرده بودیم اهمیت نداشت، اما این زندگیه که اینجوری مهمش کرده. |
فلارنس | میدونم... |
اندکی در باب اجرا
گرداب در 25 نوامبر 1924 درتئاتر همپستد درشمال لندن با بازی مری رابرسون، مایلی سیم، لیلیان برایت وایپ، آلنهالیس، نوئل کاورد، بروملی داو نپورت و... به روی صحنه رفت. این اجرا در همان سال مورد استقبال همگان قرار گرفت.
اندکی در باب نویسنده اثر
نوئل کاورد، زادهی 16 دسامبر 1889، نمایشنامهنویس، آهنگساز، کارگردان، بازیگر و خوانندهی اهل انگلستان بود. کاورد به عنوان یک نمایشنامهنویس، موفقیتهای پایداری کسب کرد و بیش از 50 نمایشنامه از نوجوانی تا بزرگسالی منتشر کرده است. زندگیهای خصوصی، روح دلخوش، امشب راس ساعت هشت و نیم، از دیگر آثار این نویسنده میباشد.
کارگردانهایی همچون آلفرد هیچکاک، دیوید لین، آدریان برونل و... از آثار او اقتباسهای سینمایی به عمل آوردهاند.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.