
کتاب با این جمله شروع می شود:
فارست گامپ: «زندگی مثل یک جعبهی شکلاته. هیچ وقت نمیدونی چی گیرت میآد.»
ناشناس: «راستش رو بخوای فارست، جعبههای شکلات معمولاً پشت درشون یه راهنما دارن که بهت دقیقاً میگن قراره چی گیرت بیاد.»
جملهای که در طول داستان شما را به جستوجو و کنکاش تشویق میکند.
داستان حول محور هِنری لمبرت، نوجوانی ترسو و مضطرب و دوست صمیمیاش رندی میچرخد.
هنری، پسر نوجوانی است که همراه مادر و پدرش زندگی میکند. او باهوش است اما همواره از مواجهه با چالشها و موقعیتهای ناآشنا گریزان است. والدین هِنری که نگران آینده او هستند، تصمیم میگیرند او را به مدت دو هفته به اردوگاه «بقا» بفرستند. جایی که هِنری در کنار نوجوانان دیگر میتواند مهارتهای لازم را کسب کند و بر ترسهایش غلبه کند؛ شیرجه زدن در آب، سُر خوردن روی سُرسُره آبی سُر و خودداری نکردن از رفتن به ساحل دریا به خاطر آبزیان.
هِنری به اصرار والدینش و برای تقویت روحیه استقلال و غلبه بر ترسهایش، به یک اردو آموزشی به نام بقا در طبیعت فرستاده میشود.
مسئول اردوگاه فردی به نام مَکس است؛ درشت هیکل با ظاهری خشن . او مربی تمرین نظامی است و روش تربیتی منحصر به فرد خود را دارد. مکس، سعی میکند به شاگردانش آموزش دهد که فقط باید خود را ببینند و برای بقای خود تلاش کنند. اما پسرها زیر بار نمیروند و با مَکس بحث و گفتوگو میکنند. درونمایه داستان به مسائل و مشکلات، روابط همسالان، تغییرات جسمی و عاطفی نوجوانان و همدلی و دوستی میپردازد.
این اردو، در یک اردوگاه آموزشی در منطقه جنگلی است. مکانی که با شهر فاصله دارد و امکانات عادی از جمله دسترسی به آنتن تلفن همراه را ندارد. این فضا فرصتی بود تا هِنری با ترسهای درونیاش روبهرو شود و مهارتهای جدیدی را در زمینه بقا و زندگی در طبیعت کسب کند. اما این سفر، آنطور که هِنری تصور میکرد، ساده و بیدردسر نبود. او و دوستانش در طول اردو با موقعیتهای دشوار و چالشبرانگیزی مواجه میشوند که آنها را مجبور میکند تا از منطقه امن خود خارج شده و با ترسهایشان روبهرو شوند.
این شروع قصهای است که در «احساس بدی دارم» مخاطب با آن روبهرو میشود؛ سفری که به نظر میرسد قرار است یاد دادن چندتا گره و آتش درستکردن باشد، یا کسب مهارتهای زندگی و خلاص شدن از دست و پا چلفتیبودن. اما بر اثر یک اتفاق ساده، مسئول اردوگاهی که قرار است از هِنری کسی بسازد کشته میشود و هِنری درگیر بازی بزرگتری میشود؛ پُر از دللرزه و لبریز از خنده.
شخصیتپردازی قوی و باورپذیر
هنری با تمام ترسها و تردیدهایش، شخصیتی ملموس و قابل همذاتپنداری برای نوجوانان است. نویسنده با ظرافت، احساسات و افکار او را به تصویر میکشد و مخاطب را در سفری پر فراز و نشیب همراه او میکند.
رندی، دوست صمیمی هنری، نیز شخصیتی جذاب و دوستداشتنی است. او با روحیه ماجراجویی و اعتماد به نفس بالایش، مکمل هِنری است و به او کمک میکند تا بر ترسهایش غلبه کند. سایر شخصیتهای داستان، از مربیان اردو گرفته تا سایر شرکتکنندگان، نیز به خوبی پرداخت شدهاند و هرکدام نقش مهمی در پیشبرد داستان ایفا میکنند.
مضامین و ارزشهای تربیتی
«احساس بدی دارم» علاوه بر جنبه سرگرمکننده، دارای مضامین و ارزشهای تربیتی متعددی است که میتواند برای نوجوانان مفید باشد از جمله این مضامین میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
غلبه بر ترسها و اضطراب: هنری در طول داستان یاد میگیرد که چگونه با ترسهای خود روبهرو شود و آنها را مدیریت کند. این موضوع می تواند به نوجوانان کمک کند تا در زندگی واقعی با ترسهای خود مقابله کنند.
هِنری گفت:«الان وقت ندارم توضیح بدم.
راستش وقت دارم توضیح بدم، چون اونطوری گوشی رو زودتر بهم میدی.
سهتا مرد اونجا هستن. نمیدونم کی هستن، اما مربیمون رو کشتن. با گلوله زدن کشتنش. اونها میخواستن من رو هم بکشن.
به زور در رفتم.»
تقویت مهارتهای حل مسئله: هنری و دوستانش در طول اردو با مشکلات و موانع مختلفی روبهرو میشوند و باید با کمک یکدیگر راهحلهایی برای آنها پیدا کنند. این موضوع میتواند به تقویت مهارتهای حل مسئله در نوجوانان کمک کند.
مخاطب نوجوان در طول داستان با دنبالکردن سختیهایی که هِنری و دوستانش در اردوگاه بقا تجربه میکنند، به قدرتهای نهفته وجودی خودش پیمیبرد و خود را باور میکند و با تفکر انتقادی و حس همذاتپنداری آشنا می شود.
افزایش اعتماد به نفس: هنری در طول داستان یاد میگیرد که به تواناییهای خود اعتماد کند و این موضوع میتواند به افزایش اعتماد به نفس در نوجوانان کمک کند.
اهمیت دوستی و همدلی: داستان بر اساس اهمیت دوستی و همدلی در مواجهه با چالشها تاکید میکند. هنری و دوستش رندی با تکیه بر دوستیشان، از پس مشکلات بر میآیند و به یکدیگر کمک میکنند.
پذیرش تفاوتها: شخصیتهای داستان، تفاوت های فردی یکدیگر را میپذیرند و به آن احترام می گذارند. این موضوع میتواند به نوجوانان کمک کند تا با دیدی بازتر به افراد مختلف نگاه کنند.
علارغم ویژگیهای مثبت کتاب در یکی از کادرها نویسنده از طنز کلامی بهره می گیرد و جمله زیر زاده میشود.
نکتهی بقا در طبیعت!
اگر برای یادگیری نکات واقعی بقا به این کتاب تکیه کردهاید، از همین حالا خودتان را مُرده حساب کنید.
در پایان هر فصل در کادر طوسی رنگ، متنی نوشته شده است که مخاطب را به تعمق بیشتر دعوت میکند. گاه این جملهها کاملاً بیربط با موضوع است و گاه در نهایت ارتباط. به نظر میرسد این دوگانگی با پیام ورودی کتاب بیربط نباشد.
گاهی به رفتن در مسیری اصرار داریم اما در طی مسیر چیزی برعکس آن را تجربه میکنیم که به ما کمک میکند خودمان را پیدا کنیم.
لحن طنزآمیز داستان
یکی از ویژگیهای جذاب این کتاب، لحن طنزآمیز آن است، نویسنده با استفاده از موقعیتهای طنز(کلامی و کنشی) و دیالوگهای بامزه، فضایی شاد و سرگرمکننده برای مخاطب ایجاد میکند. این لحن باعث میشود که نوجوانان از خواندن کتاب لذت ببرند و در عین حال، مفاهیم تربیتی آن را نیز دریافت کنند.
چرا بهتر است مخاطب نوجوان این کتاب را بخواند؟
علاوه بر روایت طنزگونه و خواندن راحت داستان که عاملی برای تشویق مخاطب نوجوان به مطالعه است این کتاب به نوجوانان کمک میکند تا با ترسهای خود روبهرو شوند و بتواند آنها را مدیریت کنند. از طرفی به آنها میآموزد که چگونه در شرایط سخت انعطافپذیر باشند. همچنین به آنها کمک میکند تا مهارتهای اجتماعی خود را تقویت کنند و دوستی و همدلی را تجربه کنند. این کتاب با لحن طنز و جذاب خود، نوجوانان را سرگرم میکند و لذت خواندن را به آنها هدیه میدهد. اگر میخواهید به نوجوانان خود کمک کنید تا با چالشهای زندگی روبهرو شوند و به افراد قویتر و مستقلتری تبدیل شوند، «احساس بدی دارم» گزینهی مناسبی است.
درباره نویسنده
جف استرند نویسندهای آمریکایی است که به خاطر آثار ترسناک کمدی شناخته شده است.
او رمان، داستان کوتاه، فیلمنامه و طرحهای کمدی نوشته است. علاوه بر آثار بزرگسالان، استرند همچنین داستانهای نوجوانان مینویسد. او پنج بار نامزد جایزه برام استوکر شده است.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.