کتاب وزارت ترس

نویسنده: گراهام گرین

آقای رنیت گفت: «فقط جان سختی می‌کنیم. پشتمان را به دیوار تکیه داده‌ایم تا وقتی که صلح برسد. آن وقت این قدر طلاق و بدعهدی شیوع پیدا کند که...». با خوش‌بینی نامطمئنی از بالای بطری چشم به دورنمای وضع آینده دوخته بود. گفت: «از فنجان که ناراحت نمی‌شوید؟ وقتی صلح بشود مؤسسه‌ای قدیمی مثل این، با رابطی که در خارج دارد، حکم معدن طلا پیدا می‌کند». و بعد با حالی اندوهگین گفت: «دست‌كم من به خودم این طور دلخوشی می‌دهم».

رو همچنان که گوش می‌داد، همچنان که بارها با خود گفته بود، در دل اندیشید که دنیایی با این عجایب و غرایب را نمی‌شود جدی گرفت. نه، هرچند خود همواره آن را به سخت‌ترین وجهی جدی می‌گرفت. نام‌های معنی بزرگ دائماً مانند مجسمه در ذهنش حاضر ایستاده بودند؛ نام‌هایی مانند عدالت و قصاص. هرچند همین نام‌ها پس از چند بار تجزیه‌شدن به صورت کسانی مانند همین آقای رنیت درمی‌آمدند. اما البته اگر کسی به خدا و شیطان اعتقاد داشته باشد، مسئله این قدرها هم معجزه نبود.

صفحه ۴۳

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب وزارت ترس

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

زندگی نامتعارف و دیدگاه رادیکال ماریا مونته‌سوری

درباره‌ی ماریا مونته‌سوری، مروری بر کتاب کودک معلم است: زندگی ماریا مونته‌سوری

حرفت را بزن ولی با مردم راه بیا

معرفی کوتاه کتاب کودک حرفت را بزن ولی با مردم راه بیا نوشته‌ی اسکات کوپر

سمفونی غربت

مروری بر نمایشنامه‌ی ملودی شهر بارانی نوشته‌ی اکبر رادی

کتاب های پیشنهادی