کتاب از سرد و گرم روزگار
نویسنده: احمد زیدآبادی
با این همه، شرایط خوشایند ما در خانه راضیه خانم دیری نپایید. ماجرا از این قرار بود که در همسایگی ما خانوادهای در خانهباغی دولتی بهعنوان سرایدار زندگی میکردند که بچههایشان با من و شهین همسن و همبازی بودند و مهمتر از آن تلویزیون هم داشتند. ما برای بازی اغلب به آنجا میرفتیم و بهخصوص شبها پای تلویزیون آنها مینشستیم. روی باز و خُلق خوش تمام اعضای خانواده سبب شده بود که ما با آنها اخت شویم و خانه آنها را مانند خانه خود تلقی کنیم. راضیه خانم ابتدا چشم بر روی این رابطه بست، اما بهتدریج حساسیتش را آشکار کرد. این میزان از حساسیت نسبت به رابطه ما با همسایهای صمیمی و مهربان معماگونه مینمود تا اینکه مادرم راز آن را گشود و توضیح داد که در گذشتهای بسیار دور، زن همسایه در زمانی که دختر بوده، مدتی کوتاه در موقعیت هووی راضیه خانم قرار گرفته است.
صفحه 106
مطالب پیشنهادی
مستندی از یک نویسنده دربارهی خودش
مروری کوتاه بر کتاب نام کوچک من بلقیس نوشتهی بلقیس سلیمانی
بیشتر انسانها را دوست میداشتیم؛ اگر میدانستیم ...
مروری بر کتاب انسان شناسی نوشتهی ژان فرانسوا دورتیه
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز...
چند خط دربارهی کتاب در محضر لاهوتیان نوشتهی محمدعلی مجاهدی
کتاب های پیشنهادی