ورود به آوانگارد

دست‌هایش می‌لرزیدند

برگرفته از کتاب "من او را دوست داشتم" نوشته‌ی آنا گاوالدا، ترجمه‌ی الهام دارچینیان، نشر قطره

نویسنده مهمان
پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

- اندوه کسانی که ضربه خورده‌اند... آن‌ها که می‌مانند، به شکوه و ناله آن‌ها گوش می‌دهیم، تسلی‌شان می‌دهیم، اما آن‌ها که می‌روند؟

با عصبانیت گفتم:

- خُب آن‌ها دیگر چه می‌خواهند، تاج بر سرشان بگذاریم؟ دلداری‌شان دهیم؟! 

گوشش به من نبود.

- شهامت از آنِ آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه می‌کنند و روشن و صریح این عبارات را به خودشان می‌گویند، فقط به خودشان: «آیا من حق اشتباه کردن دارم؟» فقط همین چند واژه...

شهامت نگاه کردن به زندگیِ خود از روبه‌‌رو، و هیچ هماهنگی و سازگاری در آن ندیدن. شهامتِ همه چیز را شکستن، همه چیز را زیرورو کردن...

به‌خاطر خودخواهی؟ خودخواهیِ محض؟ البته که نه، نه به‌خاطر خودخواهی... پس چه؟ غریزه بقا؟ میل به زنده ماندن؟ روش‌بینی؟ ترس از مرگ؟

شهامتِ با خود روبه‌رو شدن. دست‌کم یک بار در زندگی. روبه‌رو با خود. تنها خود. همین.

«حقِ اشتباه» ترکیب بسیار کوچکی از واژه‌ها، بخش کوچکی از یک جمله، اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد؟

چه کسی جز خودت؟

دست‌هایش می‌لرزیدند.

من او را دوست داشتم | نشر قطره

نویسنده: آنا گاوالدا ناشر: قطره قطع: شومیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: 52,000 تومان

آنا گاوالدا، من او را دوست داشتم ، چاپ بیست و دوم ،مترجم الهام دارچینیان، نشر قطره