کتاب روی خط چشم

نویسنده: پیمان هوشمندزاده

روزهای پشت سرهم می‌گذشتند. آرام و گاهی متلاطم. وقتی به اینجا می‌آمدم فکر نمی‌کردم روزهایم این‌گونه سپری شوند. هرکدام از روزها معنای خاصی داشتند. روزی به معنای آب بود، روزی به معنای نان، روزی به معنای هوا، روزی به معنای...

هر کدام از روزها به رنگ خاصی بودند.

روزی به رنگ دریا بود. روزی به رنگ جنگل، روزی به رنگ اسب؟ روزی به رنگ رنج و روزی به رنگ آمیزه‌ای از رنگ‌های روزهای دیگر. معناها و رنگ‌ها درهم‌‌ آمیخته شده بودند و بوی زندگی واقعی می‌دادند؛ بوی شیر، بوی ماهی تازه؟ بوی چوب‌های خوش‌بو در آتش.

من از رؤیاها به واقعیت‌ها پا گذاشته بودم و واقعیت‌ها زیباتر از رؤیاها بودند.

رؤیاها فقط به درد شب‌ها می‌خورند.

این را پدربزگ می‌گفتو

واقعیت‌ها به درد روشنی می‌خورند.

این را عمو رحمان می‌گفت.

صفحه ۱۱۰

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب روی خط چشم

متاسفانه این کتاب موجود نیست
  • نام کتاب: روی خط چشم
  • ناشر : چشمه
  • تعداد صفحات: 103
  • شابک: 9786002298607
  • شماره چاپ: 3
  • سال چاپ: 1396
  • نوع جلد: شمیز
  • دسته بندی:
  • امتیاز: امتیازی ثبت نشده

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

دیدن از چشم نابینا

مروری بر کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی نوشته‌ی عطیه عطارزاده

چهرۀ دیگر صادق هدایت

مروری بر کتاب فرهنگ عامیانه مردم ایران نوشته‌ی صادق هدایت

مرغ و خروس ریقو در جنگ ایران و عراق

مروری بر کتاب شاخ نوشته‌ی پیمان هوشمندزاده

کتاب های پیشنهادی