کتاب بادبادک باز | نشر مروارید

نویسنده: خالد حسینی

ماشین خاکستری آقای طاهری را دو ردیف آن طرف تر از مال خودمان ، کنار کیوسکی که انبه می فروخت ، دیدم. ثریا تنها بود و کتاب می خواند. امروز با پیراهن سفید  تابستانی و بلند .

با کفش صندل. موهایش را از پشت به شکل لاله جمع کرده بود. قصد این بود که باز هم فقط از جلویش رد شوم و خیال کردم  رد شدم که یک دفعه دیدم کنار رومیزی سفید آقای طاهری ایستاده ام و از این طرف بیگودی ها  و کراوات های کهنه ، به ثریا چشم دوخته ام . سرش را بلند کرد.

گفتم(( سلام. ببخشید مزاحم شدم ، قصد مزاحمت نداشتم .))

((سلام.))

گفتم (( امروز تیمسار صاحب تشریف ندارند؟)) گوش هایم داشتند داغ می شدند. قادر نبودم به چشم هایش نگاه کنم.

صفحه 165


افزودن به پاکت خرید 85,000 تومان

کتاب بادبادک باز | نشر مروارید

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

رنج می‌کشم، پس هستم

مروری بر کتاب نیلوفر و مرداب نوشته‌ی تیچ نات هان

سایه هیولا را جدی بگیرید

معرفی کوتاه کتاب کودک سایه هیولا نوشته‌ی عباس جهانگیریان

با ذهنت پرواز کن

مروری بر کتاب کودک سالی که یاد گرفتیم پرواز کنیم... نوشته‌ی ژاکلین وودسن

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 85,000 تومان