کتاب آیاس پنامبرا 1969

نویسنده: رابین اسلوان

پنامبرا تکرار می‌کند: «کشتی؟!»

«سال 1849 بود. هر روز کشتی‌های زیادی توی این شهر پهلو می‌گرفتن. هر کدومشون پر از کسایی بودن که به عشق پیدا کردن طلا اینجا اومده بودن. اونا از کشتی‌ها پیاده می‌شدن – حتی بعضیاشون زودتر از بقیه پیاده می‌شدن و توی آب می‌پریدن – و می‌دویدن طرف سرزمین‌های طلا. خدمه‌ی این کشتی‌ها که در تمام طول مسیر جاروجنجال این دیوونه‌ها رو گوش داده بودن دلشون نمی‌خواست از بقیه عقب بمونن. اونا فکر می‌کردن که ثروت توی این سرزمین‌ها منتظر اونا هم هست! واسه همین همگی، حتی ناخداها این کشتی‌ها رو رها می‌کردن.»

صفحه 30


متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب آیاس پنامبرا 1969

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

یک بار دیگر تلاش کن

مروری بر کتاب کودک داستان یک اختراع فوق‌العاده نوشته‌ی اشلی اسپایرز

جنایت جامعه‌ی مدرن

مروری بر کتاب جامعه‌ی فرسودگی، جامعه‌ی شفافیت نوشته‌ی بیونگ‌چول هان

خون زدگی

مروری بر کتاب خون‌خورده نوشته‌ی مهدی یزدانی خرم

کتاب های پیشنهادی