کتاب اینجا همه آدم ها این جوری اند

نویسنده: لوری مور

می‌گویم: «سردرنمی‌آورم کارول؟ چی شده؟»

آن وقت او می‌گید: «بابا، به‌نظر ما، شما باید یک مدتی بروید بیمارستان.»

نمی‌فهمم، حسابی گیج شده‌ام. این قضیه‌ بیمارستان دیگر چیست. من که طوریم نشده. مثل همیشه سر حالم. برای همین می‌گویم:

«یعنی چه که بروم بیمارستان؟ من که چیزیم نیست.» و او می‌گوید:

«دست بردارید، بابا. دکتر اِلجین شما را معاینه کرد و گفت بهترین کار همین است.» خُب، معلوم است که من می‌گویم:

«من اصلا خیال ندارم بروم بیمارستان. همین جا توی خانه خودم می‌مانم،» چون به دکترها اعتماد ندارم. یعنی هیچ‌وقت نشده به آنها اعتماد داشته باشم، و از بیمارستان هم خوشم نمی‌آید. هیچ‌وقت خوشم نیامده. آن وقت کارول می‌گوید:

«بابا، ما فقط نگران شماییم. این روزها حواستان اصلا سرجاش نیست. شاید یکی دو روز که توی بیمارستان بمانید، حالتان خوب بشود.»

بعد فیلیپ شروع می‌کند به حرف زدن:

«بابا، فکر می‌کنیم این کار به نفع شماست.» هیچ خوشم نمی‌آید به من بگوید «بابا». مطمئنم این را فقط برای ناراحت کردن من می‌گوید.

افزودن به پاکت خرید 75,000 تومان

کتاب اینجا همه آدم ها این جوری اند

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

مرثیه‌ای هجوآمیز برای رویای آمریکایی

مروری بر کتاب در رویای بابل نوشته‌ی ریچارد براتیگان

در دوزخ رذیلانه‌ی آدمیان

مروری بر کتاب نه آدمی اثر اوسامو دازای

ایستاده بر مرز حقیقت و رویا

معرفی کتاب رویافروش نوشته‌‌ی سعید فرض پور

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 75,000 تومان