
کتاب بادبادک باز | نشر مروارید
ماشین خاکستری آقای طاهری را دو ردیف آن طرف تر از مال خودمان ، کنار کیوسکی که انبه می فروخت ، دیدم. ثریا تنها بود و کتاب می خواند. امروز با پیراهن سفید تابستانی و بلند .
با کفش صندل. موهایش را از پشت به شکل لاله جمع کرده بود. قصد این بود که باز هم فقط از جلویش رد شوم و خیال کردم رد شدم که یک دفعه دیدم کنار رومیزی سفید آقای طاهری ایستاده ام و از این طرف بیگودی ها و کراوات های کهنه ، به ثریا چشم دوخته ام . سرش را بلند کرد.
گفتم(( سلام. ببخشید مزاحم شدم ، قصد مزاحمت نداشتم .))
((سلام.))
گفتم (( امروز تیمسار صاحب تشریف ندارند؟)) گوش هایم داشتند داغ می شدند. قادر نبودم به چشم هایش نگاه کنم.
صفحه 165



این راز شما را به حدس زدن وا میدارد
معرفی کتاب سایههای وینتر رابینز، نویسنده لوئیز ولهاتر

ظهور نوح در زمانهی قاجار
معرفی کتاب مجمعالوحوش نوشتهی عطیه عطارزاده

تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»