گواهانِ حقیقتِ مقدس

مروری بر کتاب «هیچ چیز آن‌جا نیست» نوشته‌ی «انی دیلارد»

الناز کاظمی

شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

هیچ چیز آن‌ جا نیست

«کاشفان قطب – آدم از روایت‌هایشان این‌جور برداشت می‌کند – در قطب دنبال شکلی از تعالی می‌گشتند. بساطت و خلوص جذب‌شان می‌کرد. راه می‌افتادند تا در سرزمین‌هایی بکر کارهایی درخشان انجام دهند. بی‌پیرایگی زمین می‌گرفت‌شان. زیباییِ تهی آن را ستایش می‌کردند که گویی حالتی معنوی یا روحانی است؛ «سرسراهایی یخی از تعالیِ سرد»، «قله‌هایی سربه‌فلک‌کشیده که با برفی ابدی پوشیده شده‌اند». فریتهوف نانسن از «سرگذشت سهمناک یخ» سخن می‌گفت، ژرف و خالص چون بیکران... نهایتِ جاودانگی گیتی و نقطه‌ی مرگ جاودانه‌ی آن». نثر قطبی جابه‌جا این مطلق‌ها را احضار می‌کند، ایده‌های «جاودانگی» و «کمال»، گویی این ایده‌ها جزئی از مناظر بوده‌اند که به راحتی با چشم دیده می‌شده‌اند.

من می‌گویم آن‌ها تا حدی در جست‌وجوی امر متعال بودند و این تنها راهی بود که می‌توانستند آن را بیابند، این‌جا یا آن‌جا – در لابه‌لای ستیغ‌ها، تلنبار شده در گوشه و کنار روزها. آخر آن‌ها هم آدم بودند – همه‌شان، حتی انگلیسی‌ها – و علی‌رغم خلوص تصورات‌شان، انسانیت‌شان را همراه خودشان به قطب برده بودند.»[1]

هیچ چیز آن‌جا نیست شامل پنج جستار روایی درباره‌ی صداهایی است که از طبیعت نمی‌شنویم؛ انی دیلارد، نویسنده‌ی کتاب، بیشتر شهرتش را مدیون متن‌های غیرداستانی و جستارهایی است که تاکنون نوشته است و حتی توانسته به خاطر شیوه‌ی روایت منحصر به فردش، برنده‌ی جایزه‌‌های متعددی از جمله جایزه‌ی پلیتزر شود.

انی دیلارد در جستارهایش به دنبال هیجان‌های آنی و ضربه‌ زدن‌های تکان‌دهنده به مخاطب نیست؛ بلکه تمام تلاشش را می‌کند تا خواننده را به تماشای جهان اطراف و گوش سپردن به سکوت، وادار کند. خواندن جستارهای دیلارد کار ساده‌ای نیست؛ شما دقیقا نمی‌دانید که کدام بخش متن برای نویسنده مهم‌تر بوده؛ یا اصلا چرا باید آن جستار بخصوص را خواند و بالا و پایین متن‌هایش کجاست. نوشته‌های دیلارد سراسر ابهامند و همه‌شان از دل ساعت‌ها تماشای ملال‌آور طبیعت پدید آمده‌اند؛ مشاهداتی که در عین لطافت، رخوت‌انگیزند.

«آنی دیلارد به جای ما به موسیقی طبیعت گوش سپرده و هر صدایی را ثبت کرده که شنیده است. صداهایی که اغلب فراموش شده یا توجه‌ای به آن نمی‌شود.»

دیلارد در جستار اول به سراغ مفهوم حیات و آن چه که زندگی می‌نامندش، می‎‌رود؛ او الزاماتی که فرهنگ‌های مختلف برای خوشبختی و سعادت به انسان دیکته می‌کنند را برمی‌شمارد؛ و بعد سراغ این حقیقت می‌رود که به‌ظاهر درست‌ترین تعاریف از زندگی هم، کامل نیستند؛ بلکه تمامی آن‌ها تنها تکه‌ای از واقعیت را در بر می‌گیرند که خود آن نیز وابسته به بافت زمان است. در نهایت هم، همه‌ی ما با راه و رسمی منحصر به فرد، عمر خود را طی می‌کنیم و زندگیمان با مرگ به پایان می‌رسد؛ اما سوال اصلی کماکان با قوت باقی می‌ماند: «بعدش چه؟»

جستار دیدن از مجموعه جستار زائر نهر کریک انتخاب شده است؛ کتابی که تحسین‌های زیادی را برانگیخته و پولیتزر گرفته است. جستار دیدن ما را وادار می‌کند که یک بار دیگر با دقتی تمام به اطرافمان نگاه کنیم و این بار تمام تلاشمان را بکنیم تا تمامی جزییات را ببینیم؛ دیلارد در جایی از این جستار دست به اعترافی دردناک می‌زند؛ او اعتراف می‌کند که بر خلاف باورهای ما، دیدن امری یادگرفتنی است و اکثر آدم‌ها (از جمله خودش)، حقایقی که در دور و اطرافشان وجود دارد را به خوبی نمی‌بینند؛ و گاهی مجبور می‌شوند که چندین بار بر سوژه‌ی موردنظرشان تمرکز کنند، تا بالاخره بتوانند آن را از محیط اطرافش تشخیص دهند. دیلارد اذعان می‌دارد که شاید به همین خاطر باشد که کورهای مادرزادی که بینایی‌شان را به دست می‌آورند، چیزی جز نور و رنگ نمی‌بینند؛ زیرا که دیدن را نیاموخته‌اند.

در سفر اکتشافی به قطب، دیلارد دست به کار عجیبی می‌زند؛ او تمام مصائب تاریخی کشف قطب شمال و آن تجربه‌ی پرهیبت یخی را با حال و هوای مراسمی مذهبی در هم می‌آمیزد، تا قدرت ماورایی برف و سرمای بی‌پایان و مراقبه‌ی معنوی کاشفان قطبی را به خوبی به تصویر بکشد.

دیلارد در جستار چهارم، از دزدیده شدن خورشید و تجربه‌ی یک کسوف کامل صحبت می‌کند؛ در کسوف کامل، نویسنده تجربه‌ی شخصی‌اش را روایت می‌کند، از رویداد طبیعی خاموش شدن آسمان، ترسی که در آن لحظه‌ی بی‌مانند به سراغش می‌آید و این‌که چه برزخی را پشت سر می‌گذارد.

در جستار آخر، ما با مردی آشنا می‌شویم که سعی دارد به یک سنگ حرف زدن یاد بدهد؛ در جستارِ آموزش مکالمه به سنگ، دیلارد توضیح می‌دهد که برخلاف برداشتی که در لحظه نخست در درون ما به وجود می‌آید، این مرد برای ساکنین جزیره‌ی محل سکونتش، آدمی بسیار محترم و عاقل تلقی می‌شود و همگی منتظر روزی‌‌اند که سنگ بالاخره زبان باز کند و تلاش‌های مرد به سرانجام برسد. در ادامه دیلارد سعی دارد تا سکوت را در جای جای زندگی روزمره‌مان بگنجاند و از لزوم سکون و سکوت صحبت کند؛ به راستی که در این کار، موفق نیز شده است.

کتاب هیچ چیز آن‌جا نیست در نوع خود شگفت‌انگیز است و توصیفات بسیار دقیق دارد.این کتاب شامل صداها و تصاویری از طبیعت است که شاید هیچ وقت فرصت دیدن و شنیدنش را نداشته باشیم. آنی دیلارد به جای ما به موسیقی طبیعت گوش سپرده و هر صدایی را ثبت کرده که شنیده است. صداهایی که اغلب فراموش شده یا توجه‌ای به آن نمی‌شود.


[1]- هیچ چیز آن‌جا نیست، انی دیلارد، ترجمه‌ی محمد ملاعباسی، نشر اطراف.

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

انی دیلارد در جستارهایش به دنبال هیجان های آنی و ضربه‌ زدن های تکان دهنده به مخاطب نیست؛ بلکه تمام تلاشش را می کند تا خواننده را به تماشای جهان اطراف و گوش سپردن به سکوت، وادار کند.

دیلارد در جستار اول به سراغ مفهوم حیات و آن چه که زندگی می نامندش، می ‎‌رود؛ او الزاماتی که فرهنگ های مختلف برای خوشبختی و سعادت به انسان دیکته می کنند را برمی شمارد؛ و بعد سراغ این حقیقت می رود که به ظاهر درست ترین تعاریف از زندگی هم، کامل نیستند.

مطالب پیشنهادی

تمام دردهایی که نمی‌کُشدِمان

تمام دردهایی که نمی‌کُشدِمان

مروری بر کتاب «درد که کسی را نمی‌کُشد» اثر «جاناتان فرنزن»

حمد خدا همه‌چیز را داریم

حمد خدا همه‌چیز را داریم

مروری کوتاه بر کتاب سه روز به آخر دریا نوشته‌ی نازیلا نظامی

پرسه‌زنی در جغرافیای خاطرات

پرسه‌زنی در جغرافیای خاطرات

مروری بر کتاب اگر به خودم برگردم نوشته‌ی والریا لوئیزلی

کتاب های پیشنهادی