گم شده میان زمان و مکان

مروری بر کتاب ویران نوشته‌ی ابوتراب خسروی

‌شیرین زارع‌پور

سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۹

(1 نفر) 5.0

ابوتراب خسروی در حالی که عینک زده به جلو نگاه میکنه

کتاب ویران نام مجموعه داستان کوتاهی از ابوتراب خسروی، نویسنده‌ی برجسته‌ی معاصر است. از این مجموعه‌ی داستان بارها تقدیر شده است و درسال 1388 به عنوان بهترین مجموعه داستان کوتاه از نظر بنیاد گلشیری معرفی شد.

معرفی مختصر ابوتراب خسروی

ابوتراب خسروی از تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر و متولد 1335 در شیراز است. او شاگرد هوشنگ گلشیری و خالق سه‌گانه‌ی مهم معاصر یعنی اسفار کاتبان، رود راوی و ملکان عذاب است. او در شیراز زندگی می‌کند و سال‌ها مشغول تدریس به کودکان کم‌توان ذهنی بود تا اینکه بازنشسته شد و سال‌هاست که نویسندگی می‌کند.

اوبوتراب خسروی علاوه‌ بر مجموعه داستان کتاب ویران، چند مجموعه‌ی دیگر نیز خلق کرده است. کتاب‌هایی مثل، دیوان سومنات، آواز پرجبرئیل و هاویه که همگی از آثار درخور توجه ادبیات معاصر داستانی‌اند.

این نویسنده احاطه‌ی کاملی بر ادبیات کهن دارد و نمود آن در آثار او به وضوح پیداست. البته این نمود تقلیدی صرف از زبان و یا سبک نوشتاری نیست، بلکه زبان در تناسب موضوع و ساختار کلی آثار او درنهایت به یک کل منسجم ختم می‌شود. از دیگر نمودهای ادبیات کهن و به طور کلی تسلط بر ادبیات در آثار این نویسنده می‌توان به دایره‌ی لغات وسیع و ترکیب‌های بدیع او اشاره کرد.

یکی از وجوه تمایز ابوتراب خسروی و دیگر نویسندگان معاصر، داشتن یک کل منسجم و جهان‌بینی خاص خود نسبت به مقوله‌ی زبان، داستان و ادبیات است. این نویسنده دو کتاب درباره‌ی داستان‌نویسی دارد که هرکدام مجموعه مقالاتی است درباره‌ی وجوه مختلف نویسندگی. مطالعه‌ی این مقالات عمق فکری و دانش نویسنده و هم‌چنین احاطه‌ی ابوتراب خسروی بر دانش‌هایی هم‌چون روان‌شناسی و زبان‌شناسی را نشان می‌دهد. بی‌شک جناب خسروی یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر هستند.

مروری بر داستان‌های کتاب ویران نوشته‌ی ابوتراب خسروی:

کتاب ویران مجموعه‌ای از هشت داستان کوتاه است به نام‌های « تفریق خاک »، « پیک نیک »، « مرثیه‌ی باد »،«  قاصد »، « یک داستان عاشقانه »، « رویا یا کابوس »، « آموزگار » و« کتاب ویران »

خسروی در هر کدام از داستان‌ها سیر زمانی، مکانی و علّی معلولی را در هم ریخته است بدون آن‌که ذهن مخاطب را از واقعیت‌گرایی دور کند. سیر زمانی و مکانی شباهتی به واقعیت ندارد؛ اما با ذکر جزئیات دقیق آن‌طور بیان شده است که خواننده تداخلات زمانی و مکانی را چیزی غیرواقعی نمی‌پندارد.

شکست خط زمانی، تداخل مکانی و تداخل شخصیت‌ها با یک‌دیگر که در نهایت سبب شکست قوانین علّی معلولی است؛ از ویژگی‌های حاکم بر داستان‌های این مجموعه است.

داستان اول، داستان روایت پدر و پسری است که پسر، وارث مکنت و ثروت پدر است. پسر بیزار از موقعیت خود، از کوشک پدری گریخته است و از اموال و جانشینی پدر سرپیچی می‌کند. پسر در این آوارگی، کولی زیبایی را انتخاب می‌کند تا مادرش باشد. این اولین شکست زمانی است که مخاطب با آن روبه‌رو می‌شود. روایت داستان از زبان شخصی است که هنوز به دنیا نیامده و از آن امتناع می‌کند. همان‌طور که از سرپرستی اموال پدرش امتناع میکند و نمی‌خواهد اسیر خاک شود. می‌خواهد از جنس سایه بماند.

این شگفتی در دومین داستان نیز ادامه پیدا می‌کند. آن‌جا که از باغی سخن می‌گوید بزرگ و میراثی که وقف فرزندان خاندان است. جایی که چندین نسل و شمایل چندین نسل، همیشه در آن‌جا جمع‌اند. در هرگوشه‌ای فصلی است. زمانی است. شمایل همه‌ی دوران‌های همه‌ی افراد، در جایی از باغ در زمانی پرسه می‌زنند. پدری کشته شده است و پسر که مظنون ماجراست می‌گوید شمایل خود مقتول او را کشته است. انگار که گذشته‌ هیچ‌گاه پاک نمی‌شود. گذشته با افعال مضارع روایت می‌شود تا جاری بودنش را در حالا و در هرلحظه نشان بدهد. خسروی در این داستان آن‌قدر زمان را کش می‌دهد که درنهایت به مکان تبدیل می‌کند. زمان نه یک مفهوم بلکه یک بستر برای روی‌ دادن وقایع است. زمان آن‌قدر اهمیت دارد که جایگزینی برای مکان ‌شود: « احتمالا صاحبی بزرگ و اعوان و انصارش در مدت این همه سال بعضی از دیوارهای محدوده را جابه‌جا کرده‌اند. شاید همین کارها سبب شده تا باغ شکل دیگری پیدا کند و آن‌قدر وسیع به نظر برسد که انگار فاصله‌های بین پیک‌نیک‌ها را برداشته‌اند و همه‌ی آن‌ها از دورترین‌شان تا نزدیک‌ترین‌شان به هم پیوسته‌اند و بدل شده‌اند به یک چنین روز بلندی که وقتی کسی وارد باغ می‌شود انگار که به آن پیک‌نیک بلند آمده و اگر باید نوشته شود، متن روزی بلند خواهد بود.[1]

خسروی استمرار حضور جسم‌های بی‌شمار را نشان می‌دهد. او گذشته را نشان می‌دهد که همیشه هست. شمایلی، سایه‌‎ای و اثری از گذشته همیشه به آینده و اکنون ما سایه افکنده و تاثیرگذار است.

خواننده در بهت رویارویی با راوی به دنیا نیامده است که با روایت یک راوی مرده مواجه می‌شود و اعجابش تکمیل می‌شود؛ اما این بهت با چرخش زاویه‎‌ی دید و تغییر راوی کمی تلطیف می‌شود. انگار نویسنده هنوز ذهن مخاطب را آماد‌ه‌ی این رویارویی نمی‌داند که می‌نویسد:

« گروه مطرب یهودی با رقاص‌های انگشتانه‌زن در این‌جای آن جشن می‌چرخند و ساقی‌های یهودی هیچ‌کس را هوشیار نمی‌گذارد. حتا مرا که آن‌ها را می‌نویسم. حتما از مستی است که ضمیر فاعل بین من که نویسنده‌ام و او که قربانی است جابه‌جا می‌شود.»[2]

نویسنده می‌خواهد آرام و ذره ذره ساختار زمانی خود را پیش ببرد پس در داستان بعدی، مرثیه‌ی باد، دیگر پای تغییر زاویه‌ی دید و مستی را پیش نمی‌کشد.

مرثیه‌ی باد داستانی چند صفحه‌ای است که مخاطب را در کوتاه‌ترین زمان درگیر جنگ میان خیال و واقعیت می‌کند. مرثیه‌ی باد داستان سربازی است که در میدان نبرد با معشوقه‌ی خود دیدار و زندگی می‌کند؛ اما چگونگی و کیفیت این دیدار است که خواننده را میان دو بام واقعیت و خیال نگه می‌دارد.

بی‌زمانی و سیر در زمان، در داستان آموزگار نیز به نوعی بی‌مکانی می‌رسد. رمشگ جایی که روی نقشه نیست و بلدچی‌ها هم اسمی از آن نشنیده‌اند اما معلمی که در جست و جوی پدر خود رفته به اصرار به آن‌جا می‌رود. مکانی که تنها با ذکر جزئیات دقیق است که رنگ واقعیت به خود می‌گیرد و مردمی که تنها با صوت و غریو و هیاهو است که حرف می‌زنند. کلمه نمی‌دانند و انگار این کلمه است که تمدن را به همراه دارد.

« در واقع همین نفیرهای حیوانی سبب می‌شوند که فضای سبوعیت بر رمشگ سلطه یابد. صف طویل مردان و زنان نیم برهنه با اندام نحیف کهربایی در برابرم ایستاده بودند که بی‌محابا زوزه می‌کشیدند که مردی جمعیت را کنار زد و جلو آمد. به دست راست کاردی داشت که آفتاب از تیغه‌اش باز می‌تابید و زیر کتف دست دیگرش پسرک برهنه‌اش را گرفته بود که میان زمین و هوا بال بال می‌زد و غاز غاز می‌کرد.»[3]

در این داستان، انسان تنها حیوان است که هیچ چیز از قوه‌ی ناطقه نمی‌داند.

او در داستان آموزگار، قدم به جایی می‌گذارد که مردم با کلمه سخن نمی‌گویند. زبانشان غریو و ناله و نفیر است. کلمه نیست و در نبود کلمه تمدن و تفکر نیست. انسان تنها حیوان است و نه حیوان ناطق.

او ابتدا اهمیت وجود کلمه را با نشان دادن عدم وجود آن و توحش  ناشی از  آن نشان می‌دهد و بعد در داستان کتاب ویران نویسنده را همه چیز و کلمه را مترادف با وجود نشان می‌دهد.

او می‌نویسد باید همه چیز را ویران کرد و ویران می‌کند. دیگر هیچ چیز تعریف نمی‌شود؛ توصیف نمی‌شود؛ تنها نوشته می‌شود:

« چه تقدیر شومی برایت نوشته شده بود که حامل چشمان خاکستری شروری از نسل اجدادی شرور باشی. زنانگی مکتوب تو خصوصیت غریبی دارد که باید حامل بذر چشم‌های خاکستری مردی باشی که به اجبار نویسنده در کنارش نوشته شدی.»[4]

« من نوشتم که شب می‌شود و شب شد
من نوشتم که تو می‌گویی و تو گفتی.»[5]

در داستان‌های معمول، این توصیف است که خوانده می‌شود که تصویری می‌سازد و خواننده از پس پشت این توصیف، تصویری می‌بیند. در داستان ویران اما هیچ چیز توصیف نمی‌شود. تنها می‌گوید. تصویری که باید ذهن خواننده را بسازد توصیف نمی‌کند، فقط می‌گوید:

« در ساحل کر آذر سپهر کلمه‌ی عریانی می‌شود. کلمه‌ای زیباست. زیبا وصف می‌شود. همرنگ سپیدار است. باد از هرم آتش دور می‌شود. به ریشه‌ی شعله‌ها نگاه می‌کنی که سبز و آبی نوشته شده‌اند. آذر سپهر از آب بیرون می‌آید. چشمانت پر می‌شود از سپیدی کلماتی که او را می‌نویسند.»[6]

خواننده هیچ چیز از این سپیدی و عریانی نمی‌بیند. نویسنده تنها می‌گوید که دیدی و خواننده فرض می‌کند که دیده است.

همه چیز کلمه است. کلام است. حتی موسیقی کلمه است:

« آرشه را در طول جمله با مهارت روی سیم‌های ویلن می‌لغزاند و صدای سحرانگیزی از واژه واژه‌ی کلمات جمله برمی‌خیزد. توبا بارها آن جمله‌ی بلند را می‌خواند. صدای مواج کلمات جمله‌ی او را در خود شناور می‌کند.»[7]

او می‌گوید از نو می‌نویسد و از نو می‌نویسد. می‌گوید تو دیدی و تو می‌بینی. همه چیز کلمه است. این کلمه است که زمان را خلق می‌کند و در زمان خلق می‌کند. تنها کلمه می‌بینی و جز کلمه را نمی‌بینی. راوی کلمه‌ای است خارج از حدود خط زمانی. دیگر نه می‌دانیم به دنیا آمده یا نه و نه می‌دانیم زنده است یا نه. تنها هست و خلق می‌کند از نو و ویران می‌کند از نو و کلمه تنها روایتگر باقی می‌ماند.

خسروی کلمه را در متن داستان می‌کارد و جایی جلوتر آن‌جا که لازم است برمی‌دارد و آنچه مهم است را تکرار می‌کند.

در داستان اول می‌گوید:

« تن من حالا از جنس سایه است و نباید اسیر خاک شود.»[8]

و در داستان بعدی سایه‌ها و شمایل را از محورهای اصلی روایت‌گری قرار می‌دهد:

« خب معلوم است. چون شمایل است و از جنس سایه است از تک و تا نمی‌افتد.»[9]

کتاب ویران کتابی است یکسان. همه مشابه هم و همه متفاوت از هم.

این مجموعه داستان هر چند جدا از هم و در موضوعات متفاوت نوشته شده است؛ اما ذهن مخاطب را در مسیری از تحولات زمانی و مکانی قرار می‌دهد و در آخر اهمیت و قدرت کلمه را در شکل‌گیری تمام روابط هستی و زندگی به خوبی نشان می‌دهد.

بدون شک این کتاب از مهم‌ترین کتاب‌های ادبیات مدرن است که نویسنده آن را بر اساس یک نظام فکری و ساختار روایت منسجم پیش برده است.


[1]- (خسروی، 1388: 26)

[2]- (خسروی، 1388: 56)

[3]- (خسروی  1387: 152)

[4]- (خسروی، 1388: 158)

[5]- (خسروی، 1388: 159)

[6]- (خسروی، 1388: 162)

[7]- (خسروی، 1388: 158)

[8]- ( همان، 11)

[9]- (همان، 53)

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

نشر چشمه.

سال 1399 منتشر شده است.

ابوتراب خسروی از تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر و متولد 1335 در شیراز است. او شاگرد هوشنگ گلشیری و خالق سه گانه مهم معاصر یعنی اسفار کاتبان، رود راوی و ملکان عذاب است. او در شیراز زندگی می کند و سال ها مشغول تدریس به کودکان کم توان ذهنی بود تا اینکه بازنشسته شد و سال هاست که نویسندگی می کند.

کتاب ویران مجموعه ای از هشت داستان کوتاه است به نام های « تفریق خاک »، « پیک نیک »، « مرثیه‌ باد »،« قاصد »، « یک داستان عاشقانه »، « رویا یا کابوس »، « آموزگار » و« کتاب ویران » است.

مطالب پیشنهادی

صلابت کِلک کاتبان

صلابت کِلک کاتبان

مروری بر کتاب اسفار کاتبان نوشته‌ی ابوتراب خسروی

«و برای همیشه تنها باقی خواهی ماند.»

«و برای همیشه تنها باقی خواهی ماند.»

مروری بر کتاب تا روشنایی بنویس نوشته‌ی احمد اخوّت

مرگ روشن‌فکر، دیوانگی است

مرگ روشن‌فکر، دیوانگی است

مروری بر کتاب سمفونی مردگان نوشته‌ی عباس معروفی

کتاب های پیشنهادی