مرشدی کوچک از دل طبیعت

معرفی کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی نوشته‌ی الیزابت تووا بایلی

نویسنده مهمان

سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱

(1 نفر) 4.0

حلزون عکس از  Joao Costa

کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی به قلم الیزابت تووا بایلی[1] در سال ۲۰۱۰ منتشر شده است. این کتاب درباره‌ی بقا و ادامه‌ی حیات است و به ما نشان می‌دهد که زندگی انسان تا چه اندازه می‌تواند آسیب‌پذیر، در معرض خطر و دشوار باشد. در مقابلِ این عدم قطعیتِ رنج‌بار، بخش کوچکی از دنیای طبیعی می‌تواند انگیزه و امید به زندگی را در ما ایجاد کند و ما را به درک عمیق‌تری از جایگاه‌مان در جهان برساند. «طبیعت پناهگاه روح است حتی غنی‌تر از تخیل انسان»[2]

نویسنده در این کتاب وقایع یک سال زندگی‌اش در کنار یک حلزون و همچنین مطالعات و پژوهش‌هایش درباره‌ی شکم‌پایان را بیان می‌کند. کتاب دو داستان موازی را پیش می‌برد و دو قهرمان اصلی دارد: یک انسان و یک حلزون؛ دو موجودی که در نگاه اول تفاوت‌های زیادی با هم دارند، اما طبق مشاهدات و بررسی‌های نویسنده شباهت‌های غیرمنتظره‌ای میان شیوه‌ی زندگی حلزون و زندگی جدید او در دوران بیماری وجود دارد که پیوندی جذاب بین آن دو برقرار کرده است.

درباره‌ی کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی

کتاب شش بخش دارد: «ماجراهای گلدان بنفشه»، «سرزمین سبز»، «همنشینی»، «زندگی فرهنگی»، «عشق و راز» و «قلمرو آشنا». در فصل اول نویسنده درباره‌ی روزهای تلخ و رنج‌آور بیماری‌اش سخن می‌گوید؛ این‌که چگونه زندگی‌اش به پوچی رسیده و هر لحظه‌ را برایش سخت و طاقت‌فرسا شده بود، اما ورود یک حلزون به خانه‌اش کم‌کم دیدگاه خود را نسبت به جهان پیرامون تغییر داد. در باقی فصول بایلی از همنشینی و رابطه‌ی خود با حلزون سخن می‌گوید و در ادامه بخش قابل‌ توجهی از کتاب را به سبک زندگی حلزون اختصاص می‌دهد.

بایلی در گفت‌و‌گویی درباره‌ی انگیزه‌اش از نوشتن کتاب می‌گوید: «بعضی مشاهداتم درباره‌ی حلزونم را نوشتم و یکی از دوستانم چنان از آن خوشش آمد که پیشنهاد کرد تبدیل به یک مقاله‌اش کنم. به نظر می‌رسید که خوانندگان مقاله از آن خیلی لذت می‌برند. چند سال که گذشت با خودم فکر کردم شاید بتوان کتابی درباره‌اش نوشت. اما مطمئن نبودم که چیز بیش‌تری برای نوشتن وجود داشته باشد. شروع به خواندن منابع ‌علمی درباره‌ی شکم‌پایان کردم، عاشق‌شان شدم، و فهمیدم که چیزهای خیلی بیش‌تری برای گفتن هست. یکی از دلایل نوشتن این کتاب آن بود که احساس می‌کردم به حلزون یک تشکرِ زندگی‌نامه‌ای بدهکارم و دلیل دیگرش آن‌که احساس کردم این داستان می‌تواند به کسان دیگری که دوران سختی در زندگی‌شان می‌گذرانند کمک کند[3]

خلاصه‌ای از کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی

الیزابت تووا در سی‌وچهار سالگی در سفری به سوئیس دچار یک اختلال عصبی شد که هرگز بهبود نیافت؛ بیماری‌ای مرموز و ناشناخته شبیه آنفولانزا که حتی پزشکان هم قادر به تشخیص علت آن نبودند. بایلی افت شدید فشارخون داشت و آن‌قدر ضعیف و ناتوان شده بود که به‌سختی می‌توانست برای چند دقیقه بنشیند. ظرف چند هفته ضعفِ فلج‌کننده‌ای همه‌ی بدن او را فراگرفت. بیماری او را مجبور می‌کرد ماه‌ها در بستر بماند؛ جایی که احساس می‌کرد فرصت‌های مهم زندگی‌اش را از دست داده و تمام برنامه‌ها و خوش‌بینی‌هایش درمورد آینده نابود شده است. «تنها کاری که می‌توانستم بکنم دوام آوردن در هر لحظه بود، و هر لحظه همچون ساعتی بی‌پایان به‌نظر می‌رسید، در حالی که روزها آرام و بی‌صدا از پی‌ هم می‌گذشتند. زمانی که مصرف نشده و فقط تحمل شده نیز ناپدید می‌شود، چنان‌که گویی خودِ زمان گرسنگی می‌کشد، و هر روز درسته بلعیده می‌شود، بدون آن‌که هیچ خرده‌ریزی، هیچ خاطره‌ای، یا اصلاً هیچ ردی از خود به جا بگذارد.»[4]

مهمان ناخوانده

 تحول در زندگی بایلی از جایی آغاز شد که یکی از دوستانش حلزونی را که در جنگل پیدا کرده بود همراه گلدانی ازگل‌های بنفشه برای او آورد. بایلی در ابتدا نسبت به حضور حلزون بی‌تفاوت بود و نمی‌دانست که چگونه باید از او مراقبت کند. او حلزون را در یک تراریوم، اکوسیستمی سبز و پر از گیاهان بومی، کنار تختش قرار داد. اما کم‌کم حرکات و فعالیت‌های حلزون برای بایلی جذاب و سرگرم‌کننده شد. «درحالی‌که انرژی مهمان‌های انسانی‌ام مرا خسته و فرسوده می‌کرد، حلزون الهام‌بخش بود. کنجکاوی و متانتش مرا بیش‌تر مجذوب دنیای آرام و تنهایش می‌کرد. تماشای زندگی او در اکوسیستم کوچک تراریوم به من آرامش می‌داد.»[5] او درمی‌یابد ویژگی‌های مشترکی با حلزون دارد و همین باعث دلگرمی و علاقه‌ی بیش‌ترش به حلزون می‌شود و او را نسبت به زندگی این موجود کوچک کنجکاو می‌کند.

بایلی به مطالعه و تحقیق درباره‌ی حلزون و شکم‌پایان می‌پردازد، منابع علمی و نظریه‌ها‌ی بسیاری از زیست‌شناسان و جانورشناسان را بررسی می‌کند و در نهایت به اطلاعات شگفت‌انگیزی را از زندگی حلزون‌ها دست پیدا می‌کند.

برخی ویژگی‌های حیرت انگیز حلزون

«به نظر می‌رسید که این موجود قوانین فیزیک را نقض می‌کند. درست از روی نوک خزه‌ها حرکت می‌کرد بدون آن‌که آن‌ها را خم کند، و می‌توانست مستقیماً از ساقه‌ی یک سرخس بالا برود و سپس از طرف دیگر برگ‌ساقه رو به پایین به راهش ادامه دهد.»[6]

«حلزون‌ها تقریباً فقط به سه حس متکی هستند: بویایی، چشایی و بساوایی که از این میان بویایی از همه تعیین‌کننده‌تر است. پس حلزون من توانایی شنیدن هیچ صدایی را نداشت؛ او در دنیایی از سکوت زندگی می‌کرد. بینایی‌اش بسیار محدود بود و فقط اطلاعی کلی از نور و تاریکی داشت تا در جهت‌یابی کمکش کند.»[7]

«انقباضات موج‌مانند پای حلزون با چنان ظرافتی هماهنگ شده‌اند که این جانور می‌تواند روی لبه‌ چاقو به آسانی و آسودگی بخرامد.»[8]

«ارسطو در قرن چهارم پیش از میلاد در کتاب تاریخ جانوران گفته که دندان‌های حلزون «تیز، کوچک و ظریف» هستند. حلزون من حدود ۲۶۴۰ دندان داشت، پس من کلمه‌ی «فراوان» را هم به توصیف ارسطو اضافه کردم. دندان‌ها رو به داخل‌اند تا حلزون بتواند غذایش را محکم بگیرد؛ آن‌ها با داشتن حدود ۳۳ دندان در هر ردیف و شاید حدود هشتاد ردیف دندان، نوارتسمه‌ای پردندان به نام تراش یا سوهانک را می‌سازند که مانند یک سوهان عمل می‌کند.»[9]

«حلزونی که از گزینه‌های غذایی‌اش راضی یا از شرایط آب‌و‌هوایی خشنود نباشد، به خواب خواهد رفت و غیرفعال خواهد شد. ضربان قلبش تا فقط چند بار در دقیقه آهسته می‌شود، و جذب اکسیژن به یک پنجم زمان فعالیت می‌رسد.»[10]

انگیزه‌ی دوباره زیستن

حلزون موجودی بسیار کوچک با ویژگی‌های منحصربه‌فرد که نیم میلیارد سال در شرایط سخت زندگی دوام آورده و برای بقای نسل خود تلاش کرده است، اکنون «می‌تواند نقش مرشدی معنوی را برای موجود گمشده‌ای بازی کند که تمدن اهلی‌اش کرده و در نتیجه غریزه‌های زندگی کردنش را فراموش کرده است. برای آموختن معنای زندگی، استادی بهتر از جان‌به‌دربردگان تاریخ حیات نیست.»[11]

حلزون به مدت یک سال از روزهای سخت بیماری بایلی کنارش بود و در این مدت امید و انگیزه‌ی دوباره زیستن را در او به وجود آورد و نگرش بایلی را نسبت به زندگی تغییر داد. همنشینی با حلزون او را در پذیرش زندگی با محدودیت‌ها و کنار آمدن با بیماری و دشواری‌هایش کمک می‌کرد. بایلی درس‌های گران‌بهایی از زندگی با این همنشین آرام و صبور آموخته بود. درس‌هایی که نیازمند تمرکز و دقت بالایی است تا بتوانید ظریف‌ترین حرکات حلزون را ببینید، غذاها و مکان‌های مورد علاقه‌ی او را تشخیص دهید و کوچک‌ترین صداهای او را بشنوید، حتی صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی را.

پس از مدتی بایلی متوجه بهبودی تدریجی در وضعیت خود می‌شود، تا حدی که می‌تواند روزی چند دقیقه بنشیند یا کمی راه برود. تصمیم می‌گیرد به خانه‌ی خود در روستا بازگردد و حلزون را در زیستگاه اصلی‌اش، طبیعت، رها کند. «من و حلزون هر دو اسیرانی هم‌بند بودیم، اما اکنون هر دوی ما به زیستگاه طبیعی‌مان بازگشته بودیم. وقتی تلاش کردم زندگی‌ام را درون چند اتاق خانه‌ام زیستنی کنم، با خودم فکر کردم که حلزون چطور دارد از عهده‌ی زندگی در جنگل بومی‌اش بر‌می‌آید. من اگرچه در خانه‌ی خودم بودم، اما هنوز از بندهای بیماری رها نشده بودم. به فضای محدود تراریوم فکر کردم، و به اینکه چطور حلزون وقتی غذا می‌خورد، در محیط کاوش می‌کرد، راضی به نظر می‌رسید. این به من امید می‌داد که شاید من هم بتوانم رؤیاهایم را به واقعیت تبدیل کنم، هرچند این رؤیاها اکنون دیگر تغییر کرده بودند.»[12]

در پایان بایلی حلزون را همچون مرشدی می‌داند که او را از اعماق تاریکی نجات داده است. «در دوره‌ای تاریک از زندگی‌ام دستم را گرفته و به دنیایی برده بود که از دنیای گونه‌ی خودم بسیار دور بود. حلزون مرشدی حقیقی بود؛ وجود کوچکش مرا نگه داشته بود [...] با هر سرعتی که بتوانم حرکت کنم کارهای بسیاری برای انجام دادن هست. حلزون را باید به خاطر بیاورم. حلزون را همیشه به خاطر داشته باش.»[13]

جوایز

کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی جوایز متعددی را دریافت کرده است که از آن میان می‌توان به جایزه‌ی ملی کتاب بیرون از خانه در سال ۲۰۱۰، مدال جان باروز برای بهترین کتاب تاریخ طبیعی در سال ۲۰۱۱ و جایزه‌ی بین‌المللی دوسالانه ویلیام‌ سارویان برای نویسندگی در بخش غیرداستانی از سوی کتابخانه‌ی دانشگاه استانفورد در سال ۲۰۱۲ اشاره کرد.

ترجمه‌ها

کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی را نشرنو به مترجمی کاوه فیض‌اللهی منتشر کرده است. این کتاب مخاطبان زیادی در سراسر دنیا دارد و تاکنون به زبان‌ انگلیسی در آمریکا، کانادا، انگلستان، استرالیا و نیوزلند منتشر شده و به زبان‌های فرانسوی، آلمانی، ژاپنی، چینی، کره‌ای و فارسی نیز ترجمه شده است.

کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

اگر به کتاب‌های علوم زیستی و زندگی‌نامه علاقه‌مند هستید یا در بحران سختی به سر می‌برید، خواندن این کتاب برای‌تان التیام‌بخش و سرشار از لذت خواهد بود.


[1]- Elisabeth Tova Bailey

[2]- تووا بایلی، الیزابت، صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی، ترجمه‌ی کاوه فیض‌اللهی، تهران، نشر نو، 1398، صفحه‌ی 3 (براساس نسخه‌ی الکترونیکی)

[3]- همان: ۴

[4]- همان: ۱۷

[5]- همان: ۴۷

[6]- همان: ۴۰

[7]- همان: ۶۰

[8]- همان: ۷۳

[9]- همان: ۵۴

[10]- همان: ۱۰۰

[11]- همان: ۹

[12]- همان: ۱۳۳

[13]- همان: ۱۴۵

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

روزنه‌های از امید در اعماق تاریکی

روزنه‌های از امید در اعماق تاریکی

مروری بر کتاب مرشد و مارگاریتا اثر میخائیل بولگاکف

قانون جنگل

قانون جنگل

درباره کتاب محاکمه‌ی خوک نوشته‌ی اسکار کوپ-فان

به راستی چه باید کرد؟

به راستی چه باید کرد؟

مروری بر کتاب عدالت: چه باید کرد؟ نوشته‌ی مایکل سندل

کتاب های پیشنهادی