«به اولین پیام صوتی ذخیره شده در تلفنم گوش میدهم که اولین پیامی است که مزاحم تلفنی برایم گذاشته:
تنها یه مسئلهست که باید تکلیفش روشن شه. میترسم. احساس میکنم کمی قاتی کردهم. نمیتونم افکارم رو روشن بیان کنم. همهی فرض و گمانها صحت دارند. میتونم ترسی رو که درونم رشد میکنه حس کنم. حالا زمان جواب داد رسیده. تنها یه سوال. یه سوال که باید به دنبال جوابش بود.
واضح است که مضمون پیامها تهدیدآمیز و پرخاشجویانه نیست. حتی لحن صدا هم اینطور نیست. دست کم من اینطور فکر نمیکردم. اما حالا دیگر چندان مطمئن نیستم. پیامها به طور انکارناپذیری غمانگیزند. به نظر میرسد مزاحم تلفنیام غمگین و تا حدی مایوس است. از فحوای کلامش چیزی سردرنمیآورم. در نگاه اول پوچ و مهمل به نظر میرسند، اما به سختی میتوان به وراجیهای یک ذهن نامتعادل نسبتشان داد. بهخصوص که پیامها همگی عین هم هستند. کلمه به کلمه.» [1]
تو این فکرم که تمومش کنم اولین رمانی است که ایان رید (Iain Reid)، نویسندهی کانادایی در سال 2016 به چاپ رساند. داستان دربارهی زنی است که ابهامات و سوالات زیادی دربارهی رابطهی عاطفیاش دارد و مدام میخواهد رابطهاش را تمام کند؛ اما دلیل محکمی برای این تصمیمش پیدا نمیکند.
داستان توسط دوست دختر جیک روایت میشود که نامش هیچوقت در کتاب افشا نمیشود. رابطهی عاشقانهی او و جیک، مدت زیادی نیست که شکل گرفته است و تنها چند ماه از آن میگذرد. زن و جیک، در کافهی بار با هم آشنا شدهاند؛ در آن شب جیک و دوستانش، برای مسابقهای گروهی به کافه آمده بودند. با وجود آن که جیک و زن تمام شب با یکدیگر همصحبت بودند، اما هنگام جدایی هیچکدام از آنها تلاشی برای تعیین وقت قرار بعدی نمیکند؛ به همین خاطر زن تصور میکند که فرصت آشنایی بیشتر با جیک را برای همیشه از دست داده است؛ اما همان شب زن متوجه میشود زمانی که سرگرم صحبت بوده، جیک شمارهاش را رو تکه کاغذی نوشته و آن را در کیف زن گذاشته است. پس از چند هفته با هم بودن، جیک تصمیم میگیرد که زن را به روستای خانوادگی و خانهای ببرد که در آن بزرگ شده است و همینطور او را به خانوادهاش نیز معرفی کند؛ دقیقا زمانی که جیک تصور میکند رابطهاش با زن هیچ مشکلی ندارد، زن به فکر تمام کردن همهچیز است. مسافرت با جیک، اصلا آن چیزی نیست که زن انتظارش را میکشد؛ از ابتدای مسافرت و در راه، حوادث عجیبی بیوقفه اتفاق میافتند. برف شدیدی میبارد و جادهی سوت و کور و خالی، بر وهم فضا میافزاید؛ در همین حال، بحث فلسفی عجیب و غریبی میان جیک و زن شکل میگیرد. زن به صورت مداوم صحنههایی را در جاده میبیند که با منطقش سازگار نیست؛ خانهی متروکهای که در حیاطش وسایل بازی و تاب تازه ساختی نصب شده و تماسهای مکرر و مبهمی از یک مزاحم تلفنی، که حتی در این مسافرت نیز دست از سر زن برنمیدارد. مزرعه و خانهی کودکی جیک، آن چیزی نیست که زن از پیش تصور کرده است؛ بیشتر خانهای است ایزوله در محلی دورافتاده، وسط ناکجاآباد.
با ورود پدر و مادر جیک به داستان، اوضاع بیش از پیش به هم میریزد. پدر و مادر جیک، عادات و رفتارهای عجیبی دارند؛ مدام پچپچ میکنند، در جای جای خانه غیبشان میزند، از مسائلی حرف میزنند که بویی از واقعیت ندارند و خانهشان پر از قاب عکسهای انسانهایی است که مدتها قبل از زندگیشان بیرون رفتهاند؛ آدمهایی مانند دوستدختر قدیمی جیک و یا همکلاسیهای دوران کودکیاش و یا حتی غریبههایی که هیچ رابطهی پایداری با این خانواده نداشتهاند.
تو این فکرم که تمومش کنم به عقیدهی بسیاری از منتقدان ادبی و مخاطبان کتاب، یکی از بهترین رمانهایی است که در سالهای اخیر به چاپ رسیده است. ایان رید در مصاحبهای اذعان کرده که تو این فکرم که تمومش کنم را بر اساس تجربههای شخصیاش نوشته است؛ او که کودکی و جوانیاش را در مزرعههای دورافتادهی کانادا سپری کرده، به خوبی با سکوت و تاریکی جادههای خالی از سکنه آشنا است. بر اساس اظهارات رید، نوشتن این کتاب حدود سه سال به درازا کشیده است و ایدهی خلق کردن چنین داستان و شخصیتهایی، حتی بیشتر از این همراه او بوده است. یکی از مهمترین دلایل خواندن این کتاب، آن است که به کمتر کتابی از گذشته شباهت دارد و میتواند تجربهی خالص و تازهای را به مخاطبانش هدیه کند. از دیگر نکات مهمی که گفتنش خالی از لطف نیست، آن است که رید به خوبی توانسته کاراکتر زنی خلق کند که از دید مخاطبان، قابل لمس باشد و تنها شعارهای از پیش نوشته شدهی یک نویسندهی مرد را بازگو نکند.
[1] (رید 31 : 1399)
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.