نصف زندگی‌ام زندگی نکرده‌ام

مرور نمایشنامه «افرا یا روز می‌گذرد» اثر «بهرام بیضایی»

حجت سلیمی

پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹

افرا یا روز می گذرد

افرا معلم مدرسه است و با مادر پیر و برادر و خواهر کوچک‌ترش زندگی می‌کند؛ پدرشان را سال‌ها پیش ازدست‌داده‌اند. گویا افرا قرار بر ازدواج با پسرعمویش داشته است؛ اما خبری از او نیست. وضعیت دشوار مالی، مادر افرا را با وجود پیری بسیار مجبور به کار برای خانم شازده کرده است. پس از مدتی خانم شازده به افرا نیز پیشنهاد کار می‌دهد؛ افرا باید به پسر کند ذهن خانم شازده، یعنی شازده چلمن‌میرزا، تدریس کند. ورود افرا به خانه‌ی خانم شازده گره جدیدی در داستان ایجاد می‌کند. افراد محله‌ هم دیده می‌شوند؛ از حمید شایان که دوچرخه‌ساز است و به افرا دل باخته تا سرکار خادمی که تازه بازنشست شده و نمی‌داند با زندگی‌ پس از بازنشستگی چه‌کار کند. شازده چلمن‌میرزا سن زیادی دارد؛ ولی از لحاظ عقلی رشد نکرده است. خانم شازده به افرا پیشنهاد ازدواج با شازده‌ چلمن‌میرزا را می‌دهد.

افرا یا روز می‌گذرد[1]یکی از متفاوت‌ترین نمایشنامه‌های بهرام بیضایی است. برخلاف بیشتر نمایشنامه‌های او، شخصیت‌های افرا یا روز می‌گذرد به زبان محاوره گفت‌و‌گو می‌کنند‌. در اولین نگاه شیوه‌ی خاص بیضایی در صحنه‌پردازی خود را نشان می‌دهد:

  صحنه‌ای است با شماری میز و نیمکت مدرسه،‌ که باید هم آموزگاه مدرسه را یادآوری کند و هم دادگاه را و هم فروشگاه را و هم خانه‌ی پیچ‌درپیچ خانم شازده با رنگ‌های تیره را و هم اتاق‌های جداجدای اجاره‌نشینان را و هم یکان‌های قرارگاه کلانتری را و هم مغازه‌های محله و شاید حتی گذر اصلی محل را و هم درمانگاه را. (بیضایی 1381:7)

این صحنه‌پردازی چندمنظوره در آغاز کمی عجیب‌وغریب می‌نماید؛‌ اما علت آن آرام‌آرام بر ما واضح می‌شود. داستان در زمان حال رخ نمی‌دهد؛ آن‌ها صرفاً در حال نقل اتفاقی مربوط به گذشته هستند. طبیعی است که مکان‌ها در خاطرات مربوط به گذشته‌های دور در یکدیگر فرو روند و مرز مشخصی در میانشان نباشد. تمام جملات یا با «گفتم» شروع می‌شوند و یا می‌توانیم در ابتدای آن‌ها «گفتم» را اضافه کنیم. این ویژگی احتمالاً از هنر برخوانی[2] وام گرفته شده؛‌ جایی که برخوان وقایع از پیش رخداده را برای ما نقل می‌کند.

استفاده از افعال ماضی باعث ویژگی حیرت‌انگیز دیگری شده است؛ شخصیت‌های افرا یا روز می‌گذرد باهم صحبت نمی‌کنند؛‌ بلکه انگار با شخص سومی صحبت می‌کنند و روی صحبت‌ تمام آن‌ها نه یکدیگر بلکه همان شخص سوم است. هنگامی‌ که در یک مکالمه‌ی عادی روزمره با یکدیگر گفتگو می‌کنیم؛‌ دسته‌ای از جملات و کلمات در «ذهن» ما شکل می‌گیرد و جملات متناظر با آن‌ها را به «زبان» می‌آوریم. یعنی در حالت عادی، مکالمه با جملاتی به‌پیش می‌رود که به زبان آورده می‌شوند؛‌ اما در افرا یا روز می‌گذرد شخصیت‌ها هر دو نوع جمله را به زبان می‌آورند؛ هم جملاتی که گفته‌اند و هم جملاتی که در ذهنشان گذشته است:

افرا اون تمام مدت جلوی مهموناش افاده‌ی داشتن یه کلفت سطح بالا رو داد و از من تعریف کرد و کار کشید. بشور؛‌ شستم! بساب؛ سابیدم! ببخشید که به این صراحت حرف می‌زنم؛‌ جای تعارف نیست!‌ گفت که این‌طوری نبینیدش؛ معلم مدرسه‌اس، پسرعمو مهندسش نامزدشه! خودم جهازشو می‌دم به سلامتی!‌ هی عرق ریختم و با مهربونیش خجالتم داد!

سرکار خادمی همه می‌زنه به سرشون من یکی زده به قلبم! امشب بچه‌های افسر خانم در اتاقمو کوبیدن. گویا افسرخانم با اون رعشه و تب دائم کابوس می‌دید. یکی دوبار از خواب پرید سراغ دخترش افرا رو گرفت. حالیش کردیم که دواها تو گذاشته و خودش رفته کمک، مهمونی خانم شازده! (بیضایی 1381:49) 

چنین تغییراتی در ساختار تئاتر و نمایش باعث حذف یکی از ارکان اساسی تئاتر شده است: دیالوگ.

یکی از اصول اساسی تئاتر این است که تماشاگر شاهد بروز اتفاقاتی در زمان حال است. از ملزومات رخ دادن اتفاقات برقراری دیالوگ و یا در مواردی مونولوگ است؛ اما زمانی که این اتفاقات از گذشته نقل می‌شود این توازن بر هم می‌خورد. بیضایی به این حد از سنت‌شکنی اکتفا نکرده است. او نه تنها از گذشته روایت می‌کند، بلکه هرگونه ارتباط میان شخصیت‌ها را نیز از بین می‌برد. در نتیجه هر شخصیتی تنها به روایت زاویه‌ی دید شخصی خود می‌پردازد و تنها خاطره‌ی این دیالوگ‌ها و اتفاقات است که روایت می‌شود.

در واقع مخاطب با هریک از شخصیت‌ها به طور جداگانه ارتباط برقرار می‌کند و برداشتی که از مجموعه‌ی این روایات خواهد داشت، نمایشنامه را شکل می‌دهد.

در واقع تفاوت اصلی این نمایشنامه با دیگر نمایشنامه‌ها همین است. ممکن است آثاری را پیدا کنید که  زمان گذشته  را روایت کنند یا در طول اجرا به گذشته بروند؛ اما در این بین ارتباط شخصیت‌های نمایش با یک‌‌دیگر حفظ می‌شود. در واقع نوآوری بیضایی حذف این ارتباط بوده است و نشان داده است تنها ارتباطی که مهم است، رابطه‌ی میان مخاطب و شخصیت‌هاست که باید به درستی برقرار شود.

انتخاب چنین شیوه‌ای برای روایت، از ارزش و اهمیت قصه می‌کاهد و به ارزش شخصیت‌ها اضافه می‌کند. در مواجه با چنین اثری متوجه می‌شویم اتفاق و چگونگی رخ دادن آن ارزشی ندارد یا در درجه‌ی دوم اهمیت است. آن‌چه اهمیت دارد نحوه‌ی درک هر انسان از آن اتفاق است. این امر زمانی خودش را نشان می‌دهد که نه تنها گفتار بیرونی شخصیت‌ها بر زبان آورده می‌شود، بلکه مخاطب شاهد گفتار درونی انسان‌هاست. گفتار درونی بخش اعظمی از درک ما را شکل می‌دهد و از آن مهم‌تر، صادقانه و بدون سانسور است. با به نمایش گذاشتن گفتار درونی می‌فهمیم که از اهداف مهم این نمایش‌نامه، آدم‌ها و درک متفاوت و فردی آن‌هاست.

دیگر ویژگی خاص افرا یا روز می‌گذرد حضور فردی است که برای اولین بار در دستور صحنه‌ی آغازین نمایشنامه با آن برخورد می‌کنیم؛ فردی که در فهرست شخصیت‌ها از آن به‌عنوان «نویسنده/پسرعمو(؟)»  یاد شده است. او تنها جایی در کنار صحنه و جدا از محل بازی بازیگران، پشت میزی نشسته و گهگاه یادداشتی می‌کند. درهرحال «حضور او بدون خودنمایی است و در نور خیلی کم؛ نمایشِ درست او در دیده نشدن است؛ او باید بیشتر احساس شود تا به چشم بیاید. او پیش از آغاز نمایش ضبط‌صوتی را روی میز می‌گذارد و دکمه‌ی آن را می‌زند؛‌ با صدای رعدوبرق نور بر چهره‌ی افرا باز می‌شود.»(بیضایی 1381:8) این فرد حضور دائم ولی کمرنگی دارد و تنها در اواخر نمایش پا به صحنه می‌گذارد و آخرین گره‌گشایی با حضور او انجام می‌شود.

زمان و مکان رخ دادن اعتراف‌ها یا گزارش‌های شخصیت‌ها مشخص نیست؛‌ اما به نظر می‌رسد زمان داستانی که از آن می‌گویند مربوط به دهه‌ی بیست یا سی هجری شمسی باشد. افرا یا روز می‌گذرد عصاره‌ای از یک واقعیت جادویی‌شده و آشنا است. آشنا ازآن‌ جهت که تمام جزئیات به‌کاررفته‌ از زندگی واقعی گرفته شده؛‌ اما ترتیب قرارگیری آن‌ها در کنار هم، خصلتی جادویی را ایجاد کرده‌ است.

افرا یا روز می‌گذرد یک نمایشنامه رئالیست تراژیک است که قصه ایران و مردمانش در طول تاریخ معاصر را بیان می‌کند. مردمانی که با وجود داشتن پیشینه غنی تاریخی، ادبی، هنری؛ رفتار و اعمالی بر خلاف ادعای انسان بودن و فرهنگ داشتن را نشان می‌دهند که با توجه به فرهنگ ارباب رعیتی که از گذشته به ما به ارث رسیده، ما را به انسان‌هایی بله قربان‌گو، تو سری‌خور و با اعتماد به نفس پایین تبدیل کرده است. بیضایی برای انتخاب نام نمایش‌نامه زیرکانه عمل کرده است که تمثیلی از درخت افراست.

 افرا یا روز می‌گذرد یکی از نمایشنامه های بهرام بیضایی نویسنده و کارگردان شهیر ایرانی است که در سال 1381 نوشته شده است. دو نمایشنامه ی دیگر این نویسنده با عناوین “مجلس ضربت زدن” و “چهار صندوق” را می توانید از آوانگارد خریداری نمایید .


[1] افرا یا روز می‌گذرد؛ بهرام بیضایی؛ انتشارات روشنگران و مطالعات زنان؛‌ تهران؛ 1381

[2] واژه‌ی ابداعی بهرام بیضایی برای معادل کلمه‌ی نقّالی

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

برخلاف بیشتر نمایشنامه های او، شخصیت های افرا یا روز می گذرد به زبان محاوره گفت و‌ گو می کنند‌.

افرا یا روز می گذرد عصاره ای از یک واقعیت جادویی شده و آشنا است. آشنا ازآن‌ جهت که تمام جزئیات به کاررفته‌ از زندگی واقعی گرفته شده؛‌ اما ترتیب قرارگیری آنها در کنار هم، خصلتی جادویی را ایجاد کرده‌ است.

مطالب پیشنهادی

ما لُعبتکانیم و فلک لُعبت‌باز

ما لُعبتکانیم و فلک لُعبت‌باز

مرور نمایشنامه‌ی «چهار صندوق» اثر «بهرام بیضایی»

زخم فلاخن و تیر بختِ ستم‌پیشه

زخم فلاخن و تیر بختِ ستم‌پیشه

مروری بر نمایشنامه‌ی هملت نوشته‌ی ویلیام شکسپیر

سیاه پوشیدن به قصد عزاداری برای زندگی خود

سیاه پوشیدن به قصد عزاداری برای زندگی خود

مروری بر نمایشنامه­‌ی مرغ دریایی نوشته­‌ی آنتوان چخوف

کتاب های پیشنهادی