«تا حالا شکار رفتی؟»

بخشی از کتاب «قهوه‌ی سرد آقای نویسنده» اثر روزبه معین

نویسنده مهمان

شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷

قهوه ی سرد آقای نویسنده

بهم گفت: «تا حالا شکار رفتی؟» گفتم «نه». گفت: «من قبلاً می‌رفتم، ولی دیگه نمی‌رم، آخرین باری که شکار رفتم، ‌شکار گوزن بود، خیلی گشتم تا یه گوزن پیدا کردم. من بهش شلیک کردم، درست زدم به پاش، وقتی رسیدم بالای سرش هنوز جون داشت، نفس می‌کشید و با چشم‌هاش التماس می‌کرد، زیباییش مسخم کرده بود، حس کردم که می‌تونه دوست خوبی واسه‌م باشه،‌ می‌تونستم نزدیک خونه یه جای دنج واسه‌ش درست کنم. اما خوب که فکر کردم فهمیدم که این‌جوری اون گوزن واسه همیشه لنگ می‌زنه و هر وقت من رو ببینه یاد بلایی می‌افته که سرش آوردم، از نگاهش فهمیدم بزرگ‌ترین لطفی که می‌تونم در حقش بکنم اینه که یه گلوله صاف تو قلبش شلیک کنم.» بعدش گفت: «تو هیچ وقت نمی‌تونی با کسی که بدجور زخمیش کردی دوست باشی.»

قهوه ی سرد آقای نویسنده

نویسنده:
روزبه معین
ناشر:
نیماژ
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست


روزبه معین، قهوه‌ی سرد آقای نویسنده، چاپ هشتاد و پنجم ، نشر نیماژ

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

نشر نیماژ.

مطالب پیشنهادی

سفر به سرزمین ناشناخته‌ها

سفر به سرزمین ناشناخته‌ها

مروری بر کتاب نیم دانگ پیونگ یانگ نوشته‌ی رضا امیرخانی

حضور غریبه به مثابه حضور وحشت

حضور غریبه به مثابه حضور وحشت

مروری بر کتاب ترس و لرز نوشته‌ی غلامحسین ساعدی

معنای چیزها با وزیدن باد تغییر می‌کند

معنای چیزها با وزیدن باد تغییر می‌کند

مرور نمایشنامه‌ی ژاک و اربابش اثر «میلان کوندرا»

کتاب های پیشنهادی