دیگر کسی خریدار حرف‌های فلسفی نیست

مروری بر رمان «وقتی ما همه مردیم» نوشته‌ی مهدی احمدیان

رضا شریفی

یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

وقتی ما همه مردیم

وقتی ما همه مُردیم روایت «بازگشت ادیسه­‌وار یوسف از مطب به خانه در بحبوحه‌ی جنگ»[1] است که در چهار فصل روایت می‌­شود. این کتاب در راستای سنت فَراداستان[1] عمل می­‌کند که خودآگاهانه توجه خواننده را به داستانی‌ بودن متن جلب و از معنا فرار می­‌کند، او را فریب می­‌دهد و در هزارتویی از متن­‌های مختلف که درون داستان قرار گرفته‌­اند رها می­‌کند. کتاب در نگاه اول شاید در ژانر کتاب­‌های جنگی دیده شود امّا داستان فراتر از ژانرهای خاص و قواعدی می­‌رود که آن­ها را تعیین می­‌کند  و همانگونه که التزام ادبیات پیشرو است به طور کلی نمی­‌توان این کتاب را در یک بستر خاص چه فراداستان، فراواقع­‌گرایانه و غیره نهاد.

داستان با قطعه­‌ای از شعر «نشانه‌­هایی از جاودانگی»[2] ویلیام وردزورث، شاعر مطرح مکتب رومانتیسم، آغاز می­‌شود، شعری که تحت تاثیر سنت کتاب مقدس، مرثیه­‌سرایی و ادبیات آخرالزمانی است و مضامینی از این دست در وقتی ما همه مُردیم هم وجود دارند.  

ساختار اولیه داستان از دل علت و معلول­‌های خاص با تلفیق تاریخ، افسانه و واقعیت جهانِ حاضر شکل می­‌گیرد. جنگِ درون داستان به مانند جنگ شهرها است و اشاره به بمباران شیمیایی حلبچه در فصل دوم نمایانگر این بُعد تاریخی است. شخصیت­‌های داستان نیز ایرانی به نظر می‌­آیند و به خواننده تلقین می­‌کنند که مکان داستان یکی از شهرهای ایران است. مش قربان، آقای هیچ، غارهای هفت­‌کوه و موش­‌هایی که از درون تلویزیون بیرون می‌­آیند و ترکیب آن با یک واقعیت تاریخی، تداعی­‌گر سبک و سیاق داستان­‌های رئالیسم ­جادویی است.

اما این تاریخ که به نظر می­‌رسد از دید یک شیفته­‌ی ادبیات و یا یک دیوانه­‌ی جنگی روایت می‌­شود این مفهوم اساسی را برمی­‌انگیزد که نویسندۀ درونِ داستان که گه­گاه وارد صفحات می­‌شود و خود را بروز می­‌دهد کیست؟ به نظر می‌­رسد که این نویسنده نه احمدیان بلکه یوسفِ درون داستان است که به طور طعنه­‌آمیزی نام­‌خانوادگی­‌اش را «قربانی» انتخاب کرده است. اگر چنین نتیجه بگیریم پس کسی که داستان را به صورت سوم شخص روایت می­‌کند خود یوسف است و یک راوی غیرقابل اعتماد که حتی در پاورقی‌­های فصل چهارم (شام آخر) خود را به عنوانِ  نویسنده سرزنش می‌­کند و در قسمت­‌هایی از پاورقی­‌های فصل سوم اطلاعات غلط به خواننده می­‌دهد و به دروغ کتاب­‌هایی را به نویسنده­‌های مختلف نسبت می­‌دهد

قهرمانِ داستان، یوسف، که بیشتر یک ضدقهرمان منفعل و دون ­کیشوت­‌وار است فقط در حوادث خطیر حضورِ خارجی دارد و کار خاصی از دستش برنمی‌­آید. او نه می­‌تواند ناصریان (کودک موعود) را نجات دهد، نه دخترکی که در مقر دشمن است، نه خانواده‌­اش را و نه حتی خودش را. پس رسالت وجودی یوسف قربانی در داستان چیست جز وجود داشتنِ محض؟ یوسف خود را قربانی وضعیت موجود می‌­داند. او در ادبیات کاوش می­‌کند تا برای درد و رنجی که می­‌کشد معنی پیدا کند و پاسخی پیدا نمی­‌کند.

همانگونه که مشخص است مهدی احمدیان به طور معناداری واژه کارناوال را برای کافه انتخاب کرده و حضور میخائیل باختین، فیلسوف و منتقد ادبی، که مفهوم کارناوال را در آثار داستایفسکی بررسی می­‌کند اشاره­‌ای مستقیم به این مفهوم است. نگاه به کافه به عنوان یک کارناوال، جایی که صداهای متمایز فردی با همدیگر به کنش متقابل می‌پردازند این مفهوم را می‌­رساند که هر فرد، به‌گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر، شخصیت دیگری را شکل می‌دهد. برخلاف فصل­‌های قبلی فصل سوم همانند کارناوال بسیار وابسته به جمع است و محدود به فضا، مکان و گروه خاصی نیست. طیف­‌های بسیار متضاد نویسندگان، از تمام نقاط درون داستان جای دارند و به یوسف تلقین می‌­شود که بخشی از این جمع است. فصل سوم بیشتر از هر فصل دیگری ساختار بینِ­متنی دارد و متونِ پنهان درون آن به شکل‌گیری معنای متن کمک می­‌کنند. یوسف که در فضایی ناهمگون، در میان صداهای مختلف به جلو می­‌رود، به بررسی رابطۀ خود با دیگران می‌پردازد و حتی در دل نمایشنامۀ یونان باستان (در واقع درون یک داستان دیگر) نزد فرزند ادیپ شهریار، اِتئوکلس، می‌­رود.

همانگونه که شهر یا همان پولیس[3] در یونان باستان بستر اغلب نمایشنامه­‌ها بوده، بستر این داستان هم بر روی شهر نهاده شده و می‌­توان آن را اثری تراژیک دانست. ارسطو در بررسی ساختار تراژدی بیان می­‌کند که تراژدی با ایجاد ترس (که همچنین معیار اصلی پالایش نیز است) و افسوس در مخاطب باعث ایجاد کاتارسیس می­‌شود. می­‌توان گفت که یوسفِ درون داستان به دلیل اینکه فراموشی خاطرات جنگ و رنجی کشیده است ناممکن به نظر می‌­رسد با عمل نوشتن به دنبال پالایش ذهن خود است و در نتیجه با جعل واقعیت و تاریخ، واقعیتی جدید خلق می­‌کند تا از درد واقعیت اطرافش بکاهد. برای یوسف درون داستان نوشتن به مثابۀ تجربه مجدد امر زیستی است و بازیابی تجربه­‌ای که همچون امر واقع،[4] زبان را ناکام می­‌گذارد و گاه نامفهوم است و بی­‌معنی.

همانگونه که اشاره شد شخصیت یوسف دون­کیشوت­‌وار است و سفرش ادیسه­‌وار. دون­کیشوت­‌وار یا پیکارسکی به این جهت که یوسف در خلال تمام اتفاقاتی که تا انتهای داستان برایش می‌­افتد تغییر چندانی نمی­‌کند و دست­خوش تغییر نمی‌­شود. او تلاش چندانی نمی­‌کند که جان افراد مختلف را نجات دهد، فقط نظاره می­‌کند و بی­‌تفاوت از میان حوادث می­‌گذرد. یوسف ناغافل در جاده‌­ای که نمایانگر سائق مرگ[5] است حرکت می­‌کند تا به غایت مطلوبی که او را به سمت نابودی می­‌کشاند برسد اما ناغافل از این واقعیت است که حتی با مرگ هم این آشوب ادامه خواهد داشت.


[1] وقتی ما همه مردیم، مهدی احمدیان، نشر روزنه

[1] Metafiction

[2] Intimations of Immortality- William Wordsworth

[3] Polis

[4] The Real

[5] Todestrieb (Death Drive)

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

داستان با ­‌قطعه ای از شعر نشانه هایی از جاودانگی ویلیام وردزورث، شاعر مطرح مکتب رومانتیسم، آغاز می­ شود، شعری که تحت تاثیر سنت کتاب مقدس، مرثیه­ سرایی و ادبیات آخرالزمانی است و مضامینی از این دست در وقتی ما همه مردیم هم وجود دارند.

همانگونه که مشخص است مهدی احمدیان به طور معناداری واژه کارناوال را برای کافه انتخاب کرده و حضور میخائیل باختین، فیلسوف و منتقد ادبی، که مفهوم کارناوال را در آثار داستایفسکی بررسی می کند اشاره­ ای مستقیم به این مفهوم است.

مطالب پیشنهادی

«که جوانی انگشت‌های لرزان مرا دارد.»

«که جوانی انگشت‌های لرزان مرا دارد.»

مروری بر کتاب سوغات نوشته‌ی علی مراد فدایی نیا

برای خضری، به شکل پیری من

برای خضری، به شکل پیری من

مروری بر کتاب دو گفتار نوشته‌ی محسن صبا

سی و پنج سال زیر دستگاه پرس هیدرولیک کاغذ باطله روی هم کوبیدم

سی و پنج سال زیر دستگاه پرس هیدرولیک کاغذ باطله روی هم کوبیدم

مروری بر کتاب تنهایی پرهیاهو نوشته‌ی بهومیل هرابال

کتاب های پیشنهادی