داستان ازدواج: هر کس به چه اندازه خطاکار است؟

مروری بر فیلم «داستان ازدواج»

نسرین ریاحی‌پور

سه شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۹

داستان ازدواج

کمدی ازدواج نوآ بامباک تبدیل به پر مخاطب‌ترین فیلم نتفلیکس شد، کسانی پشت چارلی ایستادند و کسانی از نیکول پشتیبانی کردند. بیشترین دغدغه‌ی بحث و بررسی آخرین فیلم نوآ بامباک این نیست که چقدر خوب بوده است: منتقدان و مخاطبان  نظر مشابهی درباره‌ی این درام طلاق داشته‌اند. نخستین نمایش تلویزیونی داستان ازدواج با ناامیدی و حتی خشم همراه نشد؛  بلکه به نظر آمد نتفلیکس مرد ایرلندی اسکورسیزی را از قلم انداخته است؛ فیلمی طولانی با انبوه تصاویری که برای تلویزیون مناسب نبود.

تا انداز‌ه‌ای، این بحث رشته‌ی درازی دارد: شما طرف نیکول هستید یا چارلی؟ یا شما به یک معیار اخلاقی برتر اعتقاد دارید که  باور دارد این بحث در تضاد با روح هنر است و همه‌ی آن‌هایی را پست می‌شمارید که بر این نوع داوری پافشاری می‌کنند؟

چرا نیکول مقصر است؟

 نیکول به لس آنجلس نقل مکان می‌کند؛ در حالی که مجبور نیست. اگرچه  او در ساحل غربی بزرگ شده است؛  اما آن‌ها یک خانواده‌ی نیویورکی هستند.

این مسئله در ابتدا ناچیز به نظر می‌آید؛ زیرا به حتم فرصت‌های شغلی دیگری در نیویورک وجود دارد که او می‌تواند اگر بصیرت بیشتر و اعتماد به نفس داشته باشد، به آن‌ها بپیوندد.

دوم این که او نورا را استخدام می‌کند و باور دارد که او عادلانه عمل خواهد کرد؛ اما قضاوت او اشتباه است. علاوه بر این‌ها، نیکول یا به خاطر نقشه‌ی قبلی و یا اتفاقی با  وکلای ارزان قیمت شهر ملاقات کرده و امکان قانونی مراجعه و استخدام آن‌ها را از چارلی می گیرد. گرچه در ظاهر، خواهر نیکول این ملاقات‌ها را ترتیب داده است؛ اما با توجه به تعداد بالای وکلایی که نیکول ملاقات کرده، سخت است، باور کنیم به همه‌ی آن‌ها تصادفی مراجعه کرده است. به نظر  می‌رسد همه‌ی حوادث معنا دارند: همچنین پیشنهاد ندادن جای خواب به چارلی در خانه ی مادر نیکول درست همان روزی که مدارک طلاق به او داده می‌شود و اختصاص دادن آخرین دقایق هالوین به او. درست از نخستین جلسه ی وکلا نیکول به مراتب تندتر  و بی روح‌تر است و کسی‌ست که مسائل را بغرنج می‌کند.

چرا چارلی مقصر است؟

زمان زیادی می برد که این مسئله را توضیح بدهیم. او خیانت کرده است و در حرفه‌ای گرفتار شده که هم به کار نیکول و هم به احساسات او آسیب می‌زند. او پس از ازدواج  به طور موقت به لس آنجلس نقل مکان نکرده است، گرچه در اروپا با تغییر مکان موقت موافقت کرده بوده است.

ویژگی های مثبت نیکول

داستان ازدواج

نیکول صادق است؛ در حالی که چارلی دروغ‌های کوچکی می‌گوید. نیکول بیشتر از فرزندشان مراقبت می‌کند. او مجبور است در مقابل خانواده‌ی خود بایستد، همان‌طور که در مقابل همسر سابقش؛ اما چارلی(کسی که با والدین خود رابطه ای ندارد) مزایای چنین شرایطی را درک نمی‌کند. نیکول ذات مهربان و دوست داشتنی‌ای دارد: وقتی او در آسیب پذیر‌ترین حالت ممکن است، نورا او را فریب می‌دهد که روحیه ی تهاجمی‌ای دارد. پس از آن او اعتراف می‌کند که روند نادرستی را با وکیل خود پیش گرفته است؛ گرچه  این روند راهی ست که او را به هدف می‌رساند. به علاوه او قربانی مسئله‌ای بزرگتر از این داستان است. نخستین صحنه‌ی تحسین شده در سینما جبهه گیری نیکول علیه بی عدالتی‌ای ست که فشار سنگینی بر مادر وارد می‌کند؛ اما پدر را در گیر نمی‌کند. این مسئله حساب شده، مفصل، آشکار و صحیح است.

ویژگی های مثبت چارلی

او یک نابغه‌ی خودساخته است. یک رئیس شگفت‌انگیز، در هر موقعیتی بسیار وظیفه‌شناس و مهربان، یک پدر بی‌نظیر، خلاق، عاشق و وفادار.  او همه چیز را رها می‌کند و ۳۰۰۰ مایل رانندگی می‌کند تا با پسرش وقت بگذراند؛  زیرا عاشق است. او یک داماد و یک شوهر خواهر قابل ستایش است.

همه‌ی کاستی‌های او قابل بخشش و خطاهایش در قضاوت نسبی هستند. چه کسی با مشکل صندلی کودک در ماشین اجاره‌ای دست و پنجه نرم نکرده است؟

گاهی اوقات این خطاها به خاطر هوای نفس هستند: قطعاً او خیانت کرده است؛ اما فقط یکبار. و همان‌طور که می‌گوید  در طول دهه‌ی ۲۰ زندگی‌اش وفادار مانده، وقتی که فرصت و اشتیاق فراوانی برای منحرف شدن داشته است.

یکی از خنده‌دار‌ترین صحنه‌های فیلم زمانی اتفاق می‌افتد که در یک بعد از ظهر، چارلی و هنری زیر نگاه یخ زده‌ی مددکار اجتماعی با یکدیگر وقت می‌گذرانند و چارلی اتفاقی بازوی خود را میشکافد. چارلی ادعا می‌کند که دردی ندارند و به وسیله این عذاب، کمدی درخشانی خلق می‌شود؛ اما هیچ شکی باقی نمی‌ماند که این مرد خونریزی دارد.

چارلی کسی است که می‌گوید هر روز آرزو می‌کند همسر سابقش بمیرد،  بیمار شود، بعد ماشینی به او بزند و له‌اش کند.  در ثانیه‌های پس ازآن، چارلی هم‌دلی مخاطب را بر می‌انگیزد؛ زیرا حتی اگر او این آرزوها را داشته به خاطر آسیبی ست که دیده است.

 چرا شما به خاطر دلسوزی کردن تان مقصرید؟

جدایی‌های کمی بدون سرزنش دو طرف اتفاق می‌افتد و هیچ فیلمی علاقه‌مند نیست به آن‌ بپردازد.

روند جانبداری از یکی از زوج‌ها ناخوشایند است و شبکه‌های اجتماعی محرک، انگیزشی را ایجاد می کنند تا مخاطب را کاهش داده و به هنر توهین کنند.

به علاوه، اختلاف و شکاف شواهد گمراه کننده‌ای ایجاد می‌کند. بامبک خود بیان کرده که فیلمش فقط درباره‌ی طلاق نیست؛ اما این چرخه اشتباه است؟ آیا این می‌تواند راه او باشد برای منحرف کردن توجه اذهان عمومی از الهام گرفتن داستان فیلم از زندگی خصوصی خودش؟

وکلا

داستان ازدواج

دو رنسانس مهم حرفه ای (برای آلن آلدا و ری لیوتا) به وسیله‌ی داستان ازدواج، در حقیقت، به راه افتاده است؛ در حالی که بازگشت پرحرارت لورا درن به شدت سوزاننده است و تعداد کمی از مخالفان به خاطر حالت تهاجمی او به سمت نورا چرخیده اند. نورا کارگزاری پیشگام است که نیکول او را استخدام کرده و نمایشی نادر از کاریزما و کارایی بی‌نظیر را اجرا می‌کند که به شکلی خاص در تضاد با نقشه درن به عنوان مارمی در زنان کوچک به کارگردانی نیمه دیگر بامباک،گرتا گرویگ قرار دارد.

آیا حضور او در این نمایش، درام انسانی او را برای شما کمرنگ کرده است؟ در مورد آلدا و لیوتا چطور؟ آیا اولین نفر خیلی مضحک و دومی بسیار هیجانی بود؟ یا این چرخه به یاد شما می‌آورد این دو بازیگر در ابتدا چه موجودات با ارزشی بوده‌اند؟

آیا فیلم تصویری شیطانی از وکلای طلاق ارائه کرده است یا آن‌ها تنها کار خود را هرچند ناشایست اما ضروری انجام دادند؟

سوندهایم

بسیار ساده است که فراموش کنیم دو اجرای کامل از بخش هایی از[1] Company در این فیلم وجود دارد. نیکول همراه با مادر و خواهرش در یک دورهمی خانوادگی با صدای بلند آهنگ  You[2] Could Drive a Person Crazy را می‌خوانند؛ در حالی که نسخه ی پربازدید اینترنتی آهنگ Being Alive[3] درایور به راحتی یکی از ماندگارترین لحظات سینمایی موزیکال سال است. (البته ما هنوز آهنگ Cats را نشنیده ایم.) آیا این اجرا به شدت شما را تحت تاثیر قرار داد؟ یا این که به نظرتان بسیار کشدار و خودنمایانه بود؟

مشکلات جهان صنعتی

مخاطرات فیلم در نوع خود، بسیار پر اهمیت هستند و از زندگی‌های بسیاری گرفته شده‌اند. مسئله اصلی این است که چارلی برای ارتباط منظم با پسرش باید به لس آنجلس نقل مکان کند. پس از جابه جایی به نظر می‌رسد او کمی تنهاست.  با این حال به سرعت، کار مرتبطی پیدا می کند؛ اما امکانی برای آشتی این زوج وجود ندارد. بامباک حوادث را به گونه‌ای پیش می‌برد که همه چیز کاملاً تمام شده تلقی شود، و غم و اندوه روند این طلاق از عشق سرچشمه نگیرد؛ اما مخاطبان با فشار و تنش مواجه می‌شوند و روند جدایی با گونه‌ای دلهره‌آور پیش می‌رود. به نظر می‌رسد پسر آن‌ها نسبتاً به خوبی با شرایط تطابق پیدا کرده است. ما می‌دانیم او مشکلی ندارد، در حقیقت، مشکل مالی هم وجود ندارد. پس آیا ما همچنان باید درگیر این طلاق باشیم و اگر هستیم، چرا این کار را انجام می‌دهیم؟


منبع: گاردین


[1] یک کمدی موزیکال که در سال 1970 توسط استفان سوندهایم ساخته شده است.

[2] اثری از سوندهایم

[3] اثری از سوندهایم

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

مخاطرات فیلم در نوع خود، بسیار پر اهمیت هستند و از زندگی های بسیاری گرفته شده اند. مسئله اصلی این است که چارلی برای ارتباط منظم با پسرش باید به لس آنجلس نقل مکان کند. پس از جابه جایی به نظر می رسد او کمی تنهاست. با این حال به سرعت، کار مرتبطی پیدا می کند؛ اما امکانی برای آشتی این زوج وجود ندارد.

مطالب پیشنهادی

جعبه‌ی پرنده فیلمی شبیه روزهای کرونایی ما

جعبه‌ی پرنده فیلمی شبیه روزهای کرونایی ما

مروری بر فیلم «جعبه پرنده»

حالا می‌دانید خیارشورهای فیلم پیانیست از کجا آمده اند

حالا می‌دانید خیارشورهای فیلم پیانیست از کجا آمده اند

مرور کتاب رومن به روایت پولانسکی

انگل: بزم خونین در دنیای واقعی که الهام‌بخش برنده اسکار شد

انگل: بزم خونین در دنیای واقعی که الهام‌بخش برنده اسکار شد

انگل بزم خونین در دنیای واقعی که الهام‌بخش برنده اسکار شد

کتاب های پیشنهادی