جنگ چهره زنانه ندارد
برگرفته از کتاب "جنگ چهره زنانه ندارد" نوشتهی سوتلانا آلکساندرونا الکسیویچ، ترجمهی عبدالمجید احمدی، نشر چشمه
نویسنده مهمانچهارشنبه ۵ دی ۱۳۹۷

1
دربارهی چکمههای مردانه و کلاههای زنانه
«ما توی زمین زندگی میکردیم... مثل موش کور... بهار که میشد یه شاخه میآوردی و میذاشتی رو تاقچه. تماشاش میکردی و شاد میشدی. آخه فردا ممکن بود نباشی. به این خاطر به خودت فکر میکنی. و سعی میکنی شاخه رو به خاطر بسپاری... از خونه برای یکی از دخترها لباس زنانهی پشمی فرستادن. ما حسودیمون میشد، با اینکه میدونستیم امکان پوشیدن لباس شخصی تو جنگ وجود نداشت. ارشدمون که مرد بود، غر زد و گفت «بهتر بود واسهت ملافه میفرستادن. فایدهش بیشتر بود.» ما ملافه نداشتیم، بالش هم نداشتیم. رو شاخهها میخوابیدیم، روی کاه. اما من یه جفت گوشواره داشتم که همیشه از بقیه مخفی میکردم، قبل از خواب گوشوارهها رو میذاشتم رو گوشم و باهاشون میخوابیدم...
وقتی برای اولین بار مجروح شدم، نه میتونستم بشنوم، نه میتونستم حرف بزنم. به خودم گفتم اگه نتونم دیگه صحبت کنم، خودم را میندازم زیر قطار. منی که اینقدر قشنگ میخوندم یکدفعه صدام رو از دست دادم. خوشبختانه صدام برگشت.
احساس خوشبختی میکردم، وقتی گوشوارههام رو گوشم کردم رفتم سر پست نگهبانی، از خوشحالی فریاد میزدم «جناب سروان، نگهبان فلانی گزارش میدهد...»
«ببینم، این چیه؟»
2
فقط یک بار دیگر ببینمش...
و حالا از عشق سخن خواهد رفت... عشق تنها واقعهی شخصیای است که برای انسان در جنگ رخ میدهد. سایر حوادث عمومیاند، حتا مرگ. چه چیزی برای من غیرمنتظره بود؟ اینکه آنها از عشق به اندازهی مرگ آزادانه و صادقانه سخن نمیگفتند. همیشه چیزی ناگفته میماند، گویا از خود و عشقشان دفاع میکردند. مراقبش بودند. انگار با یکدیگر عهد بسته بودند توضیح بیشتر ممنوع! پرده کشیده میشد. اینکه در برابر چه چیزی چنین گارد دفاعیای میگرفتند، کاملاً مشخص و قابلدرک است، در برابر رنجشها و افتراهای بعد از جنگ. بعد از جنگ، آنها بهشدت در معرض طعنه و افترا قرار گرفتند! بعد از جنگ آنها وارد جنگ دیگری شدند که به اندازهی همان جنگ قبلی وحشتناک بود، جنگی که از آن برگشته بودند. اگر هم کسی جرئت میکرد تا پایان صادق باشد و با شجاعت به آنچه بر او گذشته اعتراف میکرد، در پایان خواهش میکرد، «فامیل منو عوض کنید.»، یا «زمان ما رسم نبود این چیزا رو برای کسی تعریف کنن... خلاف عرف جامعه بود...» برای من بیشتر از چیزای رُمانتیک و تراژیک میگفتند.
البته این تمام زندگی نیست، تمام حقیقت نیست. اما حقیقت از دیدگاه آنهاست، حقیقتی متعلق به آنها. یکی از نویسندگان زمان جنگ صادقانه اعتراف کرد «اون جنگ نفرینشده زمانی برای قهرمانی نسل ما بود!» این عبارت در واقع کلیدواژه و مقدمهای بر زندگینامهی نسل جنگ بود.
راستی، عشق آنجا چگونه است؟ در همسایگی مرگ...

جنگ چهره ی زنانه ندارد
نویسنده: سوتلانا آلكساندرونا الكسیویچ ناشر: چشمه قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: 98,000 تومان- دستهبندی :زنان
- نویسنده :سوتلانا آلكساندرونا الكسیویچ
- مترجم :عبدالمجید احمدی
- ناشر :چشمه
- دستهبندی :ادبیات
- دستهبندی :جنگ
- دستهبندی :تاریخ
- دستهبندی :جایزه نوبل ادبیات
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.