
انگل: بزم خونین در دنیای واقعی که الهامبخش برنده اسکار شد
جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۹۸
فیلم موفق انگل کمدی سیاهی است که با داستان پرفرازونشیبش دربارهٔ مبارزهٔ طبقاتی، در اسکار غوغایی به پا کرد. فیلم در صحنهٔ تقابل خونین خدمتکاران و اربابهایشان به نقطهٔ اوج خود میرسد. اما تنها تعداد معدودی از مشتاقان سینما میدانند که این صحنه وحشتناک تحت تأثیر داستان واقعی خانوادهای شکلگرفته است که بیش از ۸۰ سال پیش به دست پیشخدمتانشان به قتل رسیدند.
بونگ جون-هو، کسی که چهار جایزهٔ اسکار را ازجمله جایزهٔ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامهٔ غیراقتباسی از آن خود کرد، اذعان میکند که داستان خواهران پاپین منبع الهام او بوده است. خواهرانی پیشخدمت در شهر لو مان فرانسه که همسر و دختر کارفرمایشان را به شکل فجیعی به قتل رساندند.
چشمان هر دو قربانی از حدقه درآورده شده بود و چهرههای سلاخی شدهشان قابلتشخیص نبود. کریستین پاپین ۲۷ ساله و خواهرش لئا ۲۱ ساله با حقوقی ناچیز، کار بیشازحد و تحت آزارهای جسمی مداوم، روزی ۱۴ ساعت بهسختی کار میکردند، این در حالی بود که تنها ۱۲ ساعت در هفته به آنها مرخصی داده میشد.
هماکنون سری کتابهای جدیدی در کرهٔ جنوبی منتشرشدهاند که نشان میدهند که چگونه بونگ، نابغهٔ سینما در حین نوشتن انگل مدام ارجاعاتی دارد به داستان خواهران پاپین. این کتابها نسخهٔ اصلی و دستنوشتههای کارگردان را نیز شامل میشود.
در انگل خانوادهٔ تهیدست کیم از خانه استیجاری و رنگ و رو رفتهشان بهقصد کار به عمارت خانوادهٔ پارک میگریزند. این اتفاق پیش از فوران خشم و خشونت رخ میدهد.
بونگ که ۵۰ سال دارد دربارهٔ شخصیتهای طبقهٔ کارگر فیلمش اظهار میکند که «اینان مردمانی هستند که برای تغییر جامعه، سخت مبارزه میکنند.» او میگوید: «انگل دربارهٔ آن نیست که به شما بگوید که چگونه جهان را تغییر دهید... ولی بهجای آن وزنهٔ وحشتناک و (هرلحظه) قابلانفجار واقعیت را نشانتان میدهد.»
برای خانوادهٔ لنسلین، این حقیقت وحشتناک در یک شب بارانی از ماه فوریه سال ۱۹۳۳ هنگامی به وقوع پیوست که رنه در بازگشت خود به خانه چراغها را خاموش و در را قفلشده یافت، درحالیکه خانوادهاش داخل خانه بودند. پلیسهای محلی به کمک او آمده و در را باز کردند. همگی در مقابل صحنهٔ وحشتناکی که با آن روبهرو شدند خشکشان زد. بدنهای از شکل افتادهٔ خانم لنسلین و ژنویو بیرون از اتاقهایشان درحالیکه صورتهای آنها در اثر ضربات متعدد له شده بود روی زمین قرار داشت.
ژک لکان، روان تحلیلگر، این واقعه را اینگونه توصیف میکند: «این اتفاق بزمی خونین بود.»
پلیس دو خواهر، کریستین و لئا، را درحالیکه برهنه در آغوش هم روی تخت زیرشیروانیشان دراز کشیده بودند پیدا کرد. چکشی خونی که موهایی گرهخورده به آن چسبیده بود روی صندلی کنار آنها قرار داشت.
هر دو خواهر در کمال آرامش به قتل اعتراف کردند. جملهای که کریستین گفت این بود: «یا جای ما بود یا جای اون». کریستین به پلیس توضیح داد که خانم لنسلین بعدازآنکه برق در اثر اشتباه آنها در اتصال اتوی خراب قطع شده بود، دو خواهر را مورد ضرب و شتم قرار داد و بعد توضیح داد که چگونه ظرف فلزی را برداشته و با آن ضربهای به سر خانم خانه زده بود. وقتیکه ژنویو میدود تا مادرش را نجات دهد کریستین فریاد میکشد که «من اینها را تکهتکه خواهم کرد.»
وقتیکه لئا از اتاق زیرشیروانی خود بهسرعت خود را برای پیوستن به درگیری به محل حادثه میرساند، کریستین به ژنویو حملهور شده و چشمان او را از حدقه درمیآورد. یکی از چشمها بعداً در زیر بدن او و دیگری در حالی پیدا شد که از پلهها پایین افتاده بود. درحالیکه لئا به خانم لنسلین حمله میکند کریستین داد میزند که: «سرشو بکوب زمین و لهش کن، چشمها شو از حدقه در بیار.» او این کار را میکند و چشمها بعدتر در میان روسری پیچیده شده دور گردن خانم لنسلین پیدا میشوند. درحالیکه دو زن از وحشت جیغ میزدند کریستین بهطرف آشپزخانه میدود و با یک چکش سنگین و یک چاقوی گوشت خردکنی برمیگردد.
دو خواهر دو ساعت خونین بعدی را به ضرب و شتم و له کردن اجساد صاحبکارانشان ادامه میدهند تا حدی که آن دو دیگر قابلشناسایی نبودند.
کشور فرانسه در حیرت عمل وحشیانه و پرخشونت دو خواهر فرورفت، خواهرانی با پوست صاف و نگاه نافذ که اغلب لباسهایی شبیه یکدیگر میپوشیدند.
روشنفکران فرانسه به طرز قابلتوجهی به حمایت از این دو پرداختند و این قتلها را محصول شکاف طبقاتی میان فقرا و ثروتمندان دانستند. فیلسوف مشهور، ژان پل سارتر، روانکاو پیشرو، ژک لکان و ژان ژانه، نمایشنامهنویس، هر سه در نوشتههای خود این سلاخی وحشیانه را نشانهای از نزاع میان طبقاتی دانستند. روانشناسان تشخیص «جنون دونفره»، روانپریشی پارانویاگونه مشترک، را مطرح کردند.
در جریان دادرسی و محاکمه این دو خواهر از آزارهای دوران کودکیشان پرده برداشته شد و مشخص شد که این دو خواهر معشوقههای یکدیگرند. آنها در روستاهای اطراف لو مان با آزارهای پدر متجاوزشان بزرگ شدند. گفته میشود امیلیا، خواهر بزرگتر آنها، که به صومعه گریخته و راهبه شده بود، توسط پدرشان مورد تجاوز قرار گرفته بود. کریستین و لئا؛ بعد از جدایی پدر و مادرشان، تا ۱۵ سالگی که برای کار فرستاده شوند، نزد آشنایان و در پرورشگاهها بزرگ شدند.
دو خواهر که از یکدیگر جداییناپذیر بودند بهعنوان خدمتکار کار میکردند و بهندرت حرف میزدند. تا حدی که به نظر میرسید آن دو با تلهپاتی با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند.
از سال ۱۹۲۶ آن دو به استخدام خانواده لنسلین درآمده و به مدت هفت سال همچون برده تمام و کمال به آنها خدمت میکردند. خانم لنسلین که به بیماری افسردگی مبتلا بود تا همان شبی که رنه به خانه آمد و آنجا را سلاخخانه یافت، آن دو را مرتب مورد ضرب و شتم قرار میداد.
لئا به جرم همدستی محکوم شد و هشت سال زندان با اعمال شاقه را تحمل کرد. او برای بازگشت به کار، هویتی جعلی برای خود ساخت و بهعنوان خدمه در هتلی مشغول به کار شد. گزارش شده است که لئا در سال ۱۹۸۲ در سن ۷۱ سالگی درگذشت. اگرچه عدهای میگویند که او تا ۲۰۰۱ نیز با نامی جعلی به زندگی خود ادامه داد.
بونگ، کارگردان فیلم، در شهر بسیار محافظهکار دئگو در کرهٔ جنوبی، که اکنون به دلیل شیوع ویروس کرونا قرنطینه است، بزرگ شد. او تصدیق میکند که در دههٔ ۸۰ به خاطر پرتاب کوکتلمولوتف در یک شورش دانشجویی طرفداران دموکراسی، دستگیر شد. کارگردان انگل میگوید که در این فیلم از تجربهٔ کاریاش، دقیقاً شبیه به یکی از شخصیتهای اصلی فیلم، بهعنوان معلم خصوصی خانوادهای مرفه نیز الهام گرفته است. او تصدیق میکند که: «حقیقتاً حس کسی را داشتم که دارد جاسوسی این خانواده ثروتمند را میکند.»
منبع: https://www.mirror.co.uk/news/world-news/parasite-real-life-orgy-blood-21554419
مطالب پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی