ارتجاع ویکتوریایی انگلستان، پیچیده در تار جورج الیوت

یادداشتی درباره‌ی میدل مارچ، شاهکار جورج الیوت، که تازگی با ترجمه‌ی رضا رضایی منتشر شده

نویسنده مهمان

یکشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۸

میدل مارچ

میدل‌مارچ از آن دست کتاب‌هایی است که توان هیپنوتیزم کردن خوانندگانش را دارد. سایر کتاب‌های فهرست صد کتاب برتر گاردین هم با همین قوا می‌توانند الهام‌بخش خوانندگان باشند. برای مثال در سال ۱۸۷۳، امیلی دیکنسونِ شاعر در نامه‌ای چنین به این کتاب ارجاع داد: «در باب میدل‌مارچ چه نظری دارم؟ همان نظری را که در باب شکوه و جلال دارم- ورای آن برخی از قسمت‌های این اثر فانی به جاودانگی پیوسته است».

میدل‌مارچ تحسین‌‌کنندگانش را با روایتی پراحساس تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. با این حال این اثر جایگاهی بسیار جدی در ادبیات دارد. ویرجینیا وولف می‌گوید این کتاب «جزو معدود رمان‌های انگلیسی با مخاطب بزرگسال است». بعدها در قرن بیستم اف. آر لیویس، منتقد تأثیرگذار، رمان میدل‌مارچ را در مرکز «سنت عظیمش» قرار داد. امروز هم احتمالاً این اثر در میان رمان‌های عظیم عصر ویکتوریا قرار می‌گیرد.

میدل‌مارچ شاهکار جورج الیوت پس از مرگ تاکری (۱۸۶۳) و دیکنز (۱۸۷۰) منتشر شد. محال است که این اتفاق بر حسب تصادف باشد. میدل‌مارچ با عنوان فرعی «داستان یک شهر» رئالیسمی تعلیمی است که به کل با کتاب‌های بازار خود فروشی و آرزوهای بزرگ فرق دارد. در واقع، میدل‌مارچ چون کلیسای جامعی از جنس کلمات از ورای افق ادبی میانۀ ویکتوریایی پدیدار می‌شود و خوانندگان آن می‌توانند در سایه‌سار گسترده‌اش، اعتیاد آدمی به ناخوشی را بیابند و قطعه‌‌‌هایی از حقیقت ناب، تنهایی یک بازندۀ ناامید به نام دکتر لیدگیت، ناامیدی همسر ناراضی‌اش، تحقیر زن نیک‌نامی به نام دوروتی، تلخی تباه‌کنندۀ کازابون و مسائل دیگری از این دست.

خواسته‌های تعداد اندکی از شخصیت‌های الیوت برآورده می‌شود و همگی آنها درس مدارا می‌آموزند. برخی درس می‌گیرند و صاحب خوشی‌های لحظه‌ای می‌شوند. برخی نمی‌پذیرند یا اینکه توان آموختن ندارند، و زندگی‌شان را به ابراز ناراحتی از وضعیت خود و مقصر دانستن دیگران می‌گذرانند. و دیگرانی که متوجه اشتباهات خود می‌شوند، به دام تصمیم‌های اشتباه می‌افتند و هرگز راه رهایی از این دایره را پیدا نمی‌کنند. دکتر لیدگیت وجهۀ نمادین به‌خصوصی در میدل‌مارچ دارد: جوان‌مرگ می‌شود، مرد تلخ‌کام و ناامیدی است که می‌داند ازدواج اشتباهی داشته است و از این بابت، هیچ کاری از او ساخته نیست.

وقایع داستان چهل سال قبل از نوشتن رمان رخ می‌دهد. شخصیت‌ها به مرگ جرج چهارم گریز می‌زنند و از شیوع وبا، تصویب سند اصلاحات ۱۸۳۲، دربارۀ ظهور خط آهن و تأثیرات صنعتی‌سازی بر جهان مستقر انگلیسی‌زبان صحبت می‌کنند. اینجا الیوت پیچیدگی واهی و ارتجاع جامعۀ انگلیسی را به استعاره‌ای نظم‌دهنده در میدل‌مارچ بدل می‌کند که چون «تاری» در سراسر داستان می‌پیچد.

شخصیتی را در میانۀ این تارپیچیده پیدا می‌کنیم که تمام خوانندگان میدل‌مارچ درباره‌اش صحبت و با او همذات‌پنداری می‌کنند و آن شخصیت شگفت‌انگیز دوروتی است- همسر عفریتی سنگ‌دل به نام رِو ادوارد کازابون. دوروتی بدل به قهرمانی واقعی می‌شود، زیرا به رغم رنج‌هایی که می‌برد و توهین‌هایی که می‌شنود، همچنان بر آن است که انسانی خوب با کردار درست باشد. لیگیت مشخصاً متوجه این موضوع می‌شود و درمی‌یابد که باید با چه قسم زنی ازدواج می‌کرده است و اگر چنین می‌کرد، چقدر زندگی‌اش متفاوت می‌شد. در مفهومی کلی، سرنوشت دوروتی (همین‌طور رنج‌هایی که رزاموند وینسیِ خودخواه به او می‌دهد) دیگر غالب‌های عمدۀ رمان را دراماتیزه می‌کند و آن جایگاه زنان در جامعه‌ای در مرحلۀ گذار اما پدرسالار است.

رمان‌های بزرگ هیچ کدام پایان سهلی ندارند. در فصل آخر، دوروتی از کاری که برای ویل لادیسلا (عضو پارلمان اصلاحات) انجام می‌دهد، احساس رضایت می‌کند و این مسئله شاید برخی خوانندگان را ناامید کند. اما الیوت حرف آخری برای گفتن دارد، صفحۀ وداع مشهور و تکان‌دهندۀ کتاب که در ستایش روح ظریف دوروتی است. در این صفحه الیوت چنین جمع‌بندی می‌کند که «آثار هستی دوروتی غیر مستقیم در اطرافش پراکنده می‌شوند: زیرا بخشی از خوبی جهان بسته به اعمال غیرتاریخی دارد؛ و امور جهان برای ما و شما چندان مثل گذشته نامراد نیستند، و تمام اینها وامدار کسانی است که زندگی صادقانۀ گمنامی داشتند و در گورهایی خفته‌اند که کسی به زیارتشان نمی‌رود».

نکاتی دربارۀ کتاب

جورج الیوت در اوان ۱۸۶۹ کارهای سال پیش رویش را در دفتر خاطراتش یادداشت کرد، در میان این کارها نوشتن «رمانی به نام میدل‌مارچ» بود. با این حال روند کار آهسته بود. بیماری مهلک ثورنی لوز، پسر دوم از شزیکش جورج هنری لوز مخل کار بود. تا سپتامبر تنها سه فصل از کتاب کامل شده بود و تا زمانی که ثورنی در نوامبر ۱۸۶۹ مرد، الیوت کار روی رمان را متوقف کرده بود که تا اینجا کار مطالعه‌ای بر جامعۀ میدل‌مارچ و لیدگیت، دکتر و همسر نامناسبش رزموند وینسی در قالب شخصیت‌های اصلی بود.

اما بیش از یک سال بعد و در نوامبر ۱۸۷۰، او کار روی داستان جدید با عنوان «میس بروک» را آغاز کرد، داستانی که معرف دوروثا بود. الیوت سرانجام داستان دوروثا را با روایت لیجیت-وینسی ادغام کرد و شروع به آشکار‌کردن عظمت تمام میدل‌مارچ کرد، به آن صورت که ما می‌شناسیمش.

با توجه به اینکه انتشار اثر با سنت ویکتوریایی سه‌بخشی مغایرت داشت، لوئیس در نقش وکیل شریک زندگی‌اش، از جان بلک‌وودِ ناشر خواست تا رمان را در هشت بخش با فاصلۀ زمانی دو ماهه از دسامبر ۱۸۷۲ منتشر کند. با موافقت بلک‌وود، هشت کتاب در سال ۱۸۷۲ منتشر شدند که نقطۀ اوج آن فصل‌های پایانی منتشر شده در نوامبر و دسامبر ۱۸۷۲ بودند، این در حالی است که بر جلد نسخۀ آغازین، تاریخ ۱۸۷۱ خورده است. میدل‌مارچ به سرعت به‌عنوان شاهکار شناخته شد و جایگاه الیوت را در پانتئون ادبیات انگلیسی تثبیت کرد. نسخۀ اول از جلد اول در ۱۸۷۴ منتشر شد و به دست مخاطبان مشتاقش رسید. در سال ۲۰۰۳ این کتاب ردۀ بیست و هفتم فهرست تحقیقاتی بی‌بی‌سی را با عنوان «مطالعۀ عظیم» به خود اختصاص داد.


منبع: گاردین
جورج الیوت، میدل‌مارچ، چاپ اول ،مترجم رضا رضایی ، نشر نی

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

نشر نی و نشر دنیای نو.

سال 1871 منتشر شده است.

جزو لیست برترین رمان های انگلیسی گاردین بوده است.

مطالب پیشنهادی

وجدان معذب زنو

وجدان معذب زنو

نگاهی به کتاب وجدان زنو اثر جاودانه‌ی ایتالو اسووو

چرا جملۀ «کمتر بیشتر است» برای تریسی شوالیه معنادار است؟

چرا جملۀ «کمتر بیشتر است» برای تریسی شوالیه معنادار است؟

تریسی شوالیه -نویسنده‌ی دختری با گوشواره‌ی مروارید- از معمار مینیمالیست، میس وندروهه الهام می‌گیرد

خورشید هم طلوع می‌کند

خورشید هم طلوع می‌کند

نگاهی به کتاب «خورشید همچنان می‌دمد» شاهکار ارنست همینگوی

کتاب های پیشنهادی